دکتر محمد سلیمانی از چهرههای خوشنامی است که از وزیران دولت نهم بود. استاد تمام رشته برق دانشگاه علم و صنعت را پدر دانش ماهواره ای در ایران می دانند. او از سال 76 در یک اتاق 12 متری این فناوری را دنبال کرد و جالب این جاست که در دهه فجر سال 1387 خود او به عنوان وزیر ارتباطات، مجری پروژهی پرتاب ماهوارهبر امید و ماهواره سفیر بود. سلیمانی همچنین تحلیل دقیقی از رفتار جریان فتنه در دانشگاهها دارد. گفتوگوی خواندنی رجانیوز با دکتر سلیمانی را در ادامه می خوانید:
شما از برادران شهدای سلیمانی هستید. از دوران نوجوانی و برادران شهید شما مصاحبه را شروع کنیم.
شهید اصغر و شهید باقر که از من کوچکترند. ما با هم دبیرستان میرفتیم. در منطقه خشت دبیرستان نداشتیم و مجبور بودیم به کازرون یا شیراز برویم. گاهی اینجا بودیم و گاهی آنجا تا سال 52 که در کنکور دانشگاه شیراز که کنکور مستقل میگرفت، قبول شدم. بعد کنکور دانشکده نفت آبادان را دادم و در آنجا قبول شدم. بقیه دانشگاهها در کنکور سراسری بودند که امتحان دادم و رشته راه و ساختمان دانشگاه تهران قبول شدم و یک سفر به تهران آمدم و دیدم خیلی شلوغ است و زندگی کردن در آن سخت است. یادم هست در دانشگاه صنعتیشریف، برای دانشکده نفت مصاحبه گذاشته بودند که پیاده تا آنجا رفتم و خلاصه دیدم شیراز برایم بهتر است و به آنجا رفتم. در رشته مهندسی برق و الکترونیک فارغالتحصیل شدم. برای ادامه تحصیل، گروهی از فرانسه آمده بودند و با بچههای دانشگاه شیراز مصاحبه کردند و من با بورس دولت فرانسه به فرانسه رفتم و دکترا گرفتم.
در سال 61 هنوز آنجا بودم که یک روز از پدرم نامهای به دستم رسید که در جبهه برای اصغر مشکلی پیش آمده و انشاءالله خیر است و چیزی نشده، ولی من کل قضیه را متوجه شدم که اتفاقی افتاده. تماس گرفتن هم مثل حالا آسان نبود. من علاقه خاصی به اصغر داشتم. با هم مکاتبه داشتیم. بالاخره توانستم تماس بگیرم و فهمیدم که در 11 اردیبهشت 61 در عملیات قبل از فتح خرمشهر، در ناحیه فکّه شهید شده است، یعنی در واقع مفقود شد و هنوز هم پیدا نشده و اثری از او نیست. باقر هم که از اول در جبهه بود. شهید اصغر دبیر دبیرستانها و مسئول انجمن اسلامی منطقه بود و فعالیتهای زیادی داشت. از نظر دید سیاسی آدم برجستهای بود. از نظر مدیریت، همه اذعان میکردند که فرد ویژهای است. از نظر تیراندازی، تکتیرانداز ماهر و معروفی بود. البته در خانواده ما تقریباً همه از نظر ژنتیک اینجوری هستند، ولی ایشان حالت خاصی داشت و وقتی مسابقات تیراندازی میگذاشتند، کسی نبود که به پای او برسد. باقر عضو سپاه پاسداران شد و بعد به فرماندهی گردان حضرت زینب (س) مربوط به لشکر 19 فجر استان فارس رسید. در اکثر عملیاتها بود. من یک بار از شمال تا جنوب خوزستان با او رفتم، واقعاً مثل کف دست همه کورهراهها را هم میشناخت. معلوم بود که در اطلاعات و عملیات هم فعالیت داشته. در 22 بهمن سال 64 در عملیات فاو فرمانده گردان بود که شهید شد.
شما چه سالی از فرانسه برگشتید؟
در بهمن سال 61 از پایاننامه دکترایم دفاع کردم و از دانشگاه پییر ماری کوری و مدرسه عالی برق که جای مهم تحصیلی فرانسه است، فارغالتحصیل شدم و دو هفته بعد به ایران برگشتم و در دانشگاه علم و صنعت استخدام شدم و از آن موقع تا حالا در آنجا مشغول هستم.
درباره سوابق اجرایی و آموزشیتان توضیح دهید.
من از سال 61 که وارد ایران شدم، تا به حال همواره فعالیتهای اجرایی داشتهام. در سال 62 مسئول برگزاری کنکور شدم، چون دانشگاه به خاطر انقلاب فرهنگی برای مدتی تعطیل شده بود و در سال 62 قرار بود باز بشود. آن موقع کنکور تشریحی برگزار شد و کار بسیار سنگینی بود و باید ساعت 5 صبح میرفتم و 10، 11 شب برمیگشتم. حساسیت زیادی در کنترل ورقههای متقاضیان وجود داشت که هم درست تصحیح بشود و هم امنیت آن هم درست برقرار شود و مشکلی پیش نیاید. تا شهریور 62 این مسئولیت را داشتم. بعد در دانشگاه کارم را شروع کردم و در مدت کوتاهی که در دانشگاه بودم، مسئول امور اداری دانشگاه علم و صنعت شدم که تجربه بسیار خوبی برای من بود تا با سیستم اداری و استخدامی کشور آشنا بشوم. بعد مدیرگروه مخابرات در دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت شدم. مدتی در آنجا بودم و در سال 65 از من دعوت شد که معاون پژوهشی سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی شوم. آن موقع این سازمان یک سازمان ملی بود. در اکثر استانها شعبه داشت و سازمان گستردهای بود. مدتی در آنجا کار میکردم، بعد بحث جنگ خیلی جدیتر شد و ضرورت داشت که وارد مسئله سیستمهای الکترونیکی و راداری و تحقیقات شویم و در آن زمینه کار کنیم، لذا در گروه الکترونیکی مخابرات وزارت سپاه آن موقع مشهور به گروه «گام» شروع به کار کردم و مسئول تحقیقات شدم و در زمینه رادار کار کردم. دو سال هم در آنجا مسئولیت داشتم. در سال 68 رئیس سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی شدم و وضعیت خوبی برای توسعه صنعتی و تحقیقات در کشور بود و تجربه بسیار خوبی در آنجا پیدا کردم، چون احساس کردم از نظر علمی نیاز به تجدید قوا دارم، تصمیم گرفتم به عنوان فرصت مطالعاتی به خارج از کشور بروم و یک سال در کشور بلژیک بودم، کارهای تحقیقاتی خوبی انجام دادیم و مقالات خوبی از آن بیرون آمد.
بعد از یک سال در سال 71 برگشتم. چند ماهی بودم و دو باره معاون پژوهشی دانشگاه شدم تا شهریور سال 72. دولت عوض شده بود و وزیر جدید در وزارت علوم آمده بود. از ما دعوت به همکاری کرد و من هم بعد از بررسی قبول کردم که معاون دانشجویی وزارت علوم شوم. از سال 72 تا 76 یک دوره چهار ساله هم معاون دانشجویی وزارت علوم بودم. در سال 76 وزیر حکمی برای من زد تا سرپرست دانشگاه علم و صنعت بشوم و چون جریانات دوم خرداد پیش آمد، ما را عزل کردند. البته دو هفته بیشتر در این پست نبودم که در آن فاصله بر سر کار حضور نداشتم و لذا از آن دوره حتی یک امضا پای نامهای از من نیست. بعد از دوم خرداد، در شهریور 1376 آقای دکتر معین آمدند و مرا برداشتند و آزاد شدم. این هم کار خدا بود و خیر و برکتی در آن بود.
به این ترتیب بررسیهایی کردیم و دیدیم باید کار بزرگی را شروع و از این فرصتی که پیش آمده و دیگر در مدیریت اجرایی دانشگاهها نمیتوانیم خیلی نقش بازی کنیم استفاده کنیم و باید به سراغ یک کار بزرگ تحقیقاتی برویم. بررسی کردم و دیدم در زمینه ماهواره میتوانیم کاری کنیم، چون از کارهای بر زمین مانده است. یک ارزیابی و بررسی کردیم و دیدیم مقام معظم رهبری در سال 68 یا 69 دستور محکمی داده بودند که تحقیقات در زمینه ساخت ماهواره شروع شود، ولی کار آنچنان برجستهای نشده بود. پنج شش نفر از اعضای هیئت علمی دانشگاه را که از نظر خط فکری مثل ما بودند و میدانستیم به اینها کار اجرایی نمیدهند، جمع کردیم، رفتیم و در صنایع الکتریکی ایران پیشنهاد دادیم و مستقر شدیم و تربیت نیروی انسانی را شروع کردیم و بحمدالله ظرف دو سال، تقریباً 30، 40 نفر را توانستیم تربیت کنیم و با ارتباطاتی که در خارج از کشور داشتیم، دورههای آموزشی گذاشتیم و هم خودمان و هم بقیه دانشجوهایمان را به حدی رساندیم که توانستند ماهواره را بفهمند و تجزیه و تحلیل کنند. از سال 78 به بعد وارد ساخت و ساز ماهواره شدیم و نتیجهاش ساخت یک ماهواره بود. اولین ماهواره ایران در سال 84 در دولت نهم از روسیه پرتاب شد و در مدار قرار گرفت. اسم ماهواره «سینا» و متعلق به وزارت دفاع بود که پرتاب شد و در مدار قرار گرفت و اسم ایران به عنوان یک کشور فضایی در سازمانهای بینالمللی ثبت شد. در شهریور 84 قسمت این بود که ما بیاییم و وارد دولت شویم و وزارت ارتباطات را قبول کردیم.
شما در دوره سازندگی معاون دانشجویی وزارت علوم بودید. در آن زمان مقام معظم رهبری فرمایشی داشتند به این مضمون که خدا لعنت کند که نمیخواهند دانشجو سیاسی باشد. آن فرمایش، ناظر به چه مسائلی بود؟ شایع بود که رأس دولت دوست ندارد دانشجوها سیاسی باشند. چه مباحثی بود و وضع چگونه بود؟
فرمایش آقا اگر اشتباه نکنم مربوط به پاییز 1372 بود که حدود دو سه ماه بود که ما کارمان را شروع کرده بودیم، لذا قاعدتاً به دولت قبلی عطف میشد. جهتگیری دولت قبلی که دولت اول سازندگی بود، عمدتاً در جهتی بود که خیلی از دانشگاهها تک تشکل و تکمحور بودند و محور و افراد خاصی را پرورش و به آنها اجازه کار میدادند، لذا مقام معظم رهبری مثل همیشه نکته حساسی را دیده بودند و آن را بیان فرمودند. پس از آن تلاش شد فعالیتهایی شود که بسیج دانشجویی بیشتر شکل بگیرد، به آن میدان داده شود، فضا به آنها داده شود. البته آن هم نقطه شروع بود و هنوز بعضی از دانشگاهها اجازه نداده بودند که آنها شکل بگیرند، ولی در آن دورانی که ما مسئولیت داشتیم، به نظرم یکی از کارهای بزرگی که انجام گرفت، این بود که بسیج دانشجویی کمکم در اکثر دانشگاهها و خصوصاً دانشگاههای بزرگ پایهگذاری شد و شکل گرفت و دانشجویان در تشکلی متفاوت از تشکلهای دیگر شروع به فعالیت کردند.
دلیل برخورد چکشی وزارت علوم با اساتید متدین و ارزشی در دوره اصلاحات چه بود؟
شاید این حرف را آن موقع نمیشد زد، چون جنبه خبری نداشت و بیشتر جنبه تحلیلی داشت، ولی واقعیت این بود که گروههایی که امروز در جبهه فتنهگران قرار گرفتهاند و رأس آنها یا عوامل آنها شدهاند، در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 سازماندهی و برنامهریزی کرده بودند و اگر دقت کنید، زیرساختها را هم برای خودشان ایجاد کرده بودند. مثلاً انجمنهای اسلامی را کاملاً انحصاری کرده بودند، یعنی وقتی نگاه میکنید، انجمنهای اسلامی همه دانشگاهها در اختیار جریان فکری موسوم به چپ بود و بهتدریج اینها را به سمت لیبرال- دموکراسی بردند و پس از مدتی، خصوصاً در دوران دوم خرداد و پس از آن، این انجمنها عمدتاً به سبک و سیاق لیبرالـ دموکرات در آمدند و آن تفکر را قبول کردند و غربزده شدند. این زیرساخت به این شکل بود که دانشجویان را شناسایی میکردند و پرورش میدادند. مدیریت وزارت علوم هم غیر از یک برهه کوتاه تاریخی 72 تا 76، با اینها بود. یعنی اگر دقت کنید آقای دکتر نجفی، وزیر علوم بود، الان کجاست؟ جزو کارگزاران سازندگی است. آقای دکتر فاضل یک سال وزیر علوم بود و مدتی هم وزیر بهداشت و الان در جبهه خاصی قرار دارد. آقای دکتر فرهادی، آقای دکتر معین، آقای دکتر توفیقی، یعنی تقریباً از سال 57 تا سال 84 یعنی در این 27 سال میشود به جرأت گفت که وزارت علوم در دانشگاههای کشور عمدتاً در سیطره گروههایی بودند که الان کاملاً به این سمت و سو رفتهاند که خود را لیبرال تلقی کنند و خودشان اعلام کردند که ما لیبرال- دموکراسی غرب را قبول داریم و مبانی اعتقادی خود را بهتدریج ضعیف کردند و از خط امام و رهبری آشکارا فاصله گرفتند. ساختارهای دیگری را هم ایجاد کرده بودند. جهاد دانشگاهی کاملاً در اختیار اینها بود و تفکر حاکم بر جهاد هم به همین صورت بود. البته بدنه نه، ولی مدیران اینطوری بودند.
در دوره اول وزارت آقای دکتر معین، تعداد زیادی را گزینش و به خارج اعزام کردند. جالب است که در آن گزینشها نمره علمی و نمره اخلاقی تعریف کرده بودند. نمره اخلاقی در واقع نمره سیاسی بود و افرادی را اعزام کردند که عمدتاً هم به انگلیس بود. اینها در واقع در انگلیس پرورش پیدا کردند و دکترا گرفتند.
یک خاطره دارم که خیلی جالب است. همیشه این سئوال در ذهن من بود و در جریان فتنه پاسخ روشن گرفتم. در سال 72 که به وزارت علوم رفتم، دیدم اعزام به انگلیس برای عموم ممنوع است، ولی برای افراد خاص، آزاد است. افراد خاص چه کسانی بودند؟ افرادی که گزینش شده بودند و عمدتاً هم سنشان بالا بود. یعنی فارغالتحصیلان جدید و جوان نبودند. رفتند و به عنوان دکتر برگشتند و در اختیار دانشگاهها و وزارت علوم قرار گرفتند. به این ترتیب تعداد چند صد نفر را از یک طیف خاص به خارج اعزام کردند و اینها به دانشگاهها برگشتند و بدنه هیئت علمی را به دست گرفتند.
فرمودید که مقام معظم رهبری در سال 68، 69 توصیه اکیدی بر بحث ماهواره داشتند که در سالیان اخیر منجر به پرتاب ماهواره شد. آیا ایشان در این زمینه توصیه و رهنمود خاصی داشتند؟
چه در جلسات خصوصی چه در جلساتی که همراه با دانشجویان در خدمت مقام معظم رهبری بودهایم، به این نتیجه رسیدهام که ایشان از عمق جان معتقدند که توانمندیهای جوانان ایرانی خیلی بیشتر از چیزی است که بالفعل شده و خیلی باید به حوزه دانشگاهها و تحقیقات توجه شود تا اینها بتوانند دستاوردهای خود را بیشتر نشان بدهند و جهتگیریای که ایشان در هر جلسهای که با دانشجویان و دانشمندان دارند، میفرمایند، اگر صحبتهایشان را مرور کنید، علاوه بر صحبتهای یک رهبر، صحبت یک دانشمند تمام عیار است که تمام زوایا را میبیند و با دانشجویان و اساتید بحث میکند و از آنها میخواهد و این خواستن است که امید ایجاد میکند و همه گامهای بلندی برمیدارند. البته اگر فضا و بستر را بهتر فراهم کنیم، مطمئناً رشد ما خیلی بیشتر از وضعیت فعلی خواهد بود. گرچه الان رشد علمی ما در دنیا بینظیر است، رشد و مشتق حرکتمان را عرض میکنم، نه مقدار آن را. یعنی در واقع شیبی که دارد جلو میرود، در دنیا تک است و اول هستیم، ولی باز این شیب را میشود خیلی زیادتر کرد که به نظر من نقش محوری را مقام معظم رهبری دارند.
شما چهار سال از وزرای موفق کابینه نهم بودید و این موفقیت هم چیزی نبود که از نظرها پنهان باشد. جمعبندی خودتان از حرکت دولت نهم چیست؟
جمعبندی من این است که دولت نهم یک دولت استثناست، یعنی اگر ما منحنی پیشرفت کشور را در طول تاریخ بکشیم ـکه این کار را میکنند و در هر زمینهای منحنی میکشند و ارقام و آمار میدهندـ اگر این منحنی کشیده شود، دولت نهم یک (Peak) و یک قله دارد و این در همه زمینهها هم هست. مثلاً فرض کنید بگوییم در توسعه راههای روستایی میبینیم، اول است، یعنی (Peak) است، در توسعه موبایل (Peak) است، آمار و ارقام بدهم. در سال 84 که شروع کردیم، در کل کشور 7 میلیون موبایل بود، در پایان دولت نهم رسید به تقریباً 42، 43 میلیون. اگر از زاویه دیگر نگاه کنیم به 46 میلیون رسید، یعنی در ظرف 12 سال -62 تا 74- هفت میلیون از 74 تا 88 ناگهان 39 میلیون. اختلاف هم اینقدر زیاد است. در توسعه جادههای اصلی کشور، واقعاً همینگونه است. در توسعه سدسازی و عمران و آبادی. تا قبل از 84، 85، 86 اگر فیلمهایی را که در آرشیو صدا و سیما هست، نشان بدهند که از روستاها و شهرهای کوچک کشور فیلمبرداری شده، میبینید که خانهها عمدتاً خانههای گِلی، حالت کپرمانند و بسیار عقبافتاده است، ولی در سال 88 به روستاها نگاه کنید، میبینید بسیاری از این خانهها، خانههای مدرن، شیک و شبیه خانههای شهری ساخته و در اختیار روستائیان گذاشته شدهاند، تولید فولاد، تولید سیمان...
در باره توسعه مخابرات هم توضیح بفرمایید.
این چیزی است که مردم خودشان احساس کردند و سیمکارت یک میلیون و 200 هزار تومانی، در ظرف سه چهار سال رسید به پنج هزار تومان، مردم این را خودشان لمس کردند یا گرفتن موبایل در هر کوه و دشت و بیابانی را خودشان میبینند. الان به دورترین روستاها هم بروید، میبینید با موبایل آشنا هستند و استفاده میکنند.
چرا قبلیها این کار را نکردند؟
تکنولوژی که همان تکنولوژی است، البته که میتوانستند. در دوران وزارتم به یکی از خبرنگاران این را گفتم، ولی ننوشت. گفتم غیرممکن است که بگویید آقای غرضی نمیخواست 40 میلیون سیمکارت به دست مردم بدهد. آقای غرضی تلاشش را کرد. اینجور نیست که بگویید آقای معتمدی و آقای عارف نمیخواستند بدهند. آقای عارف سه سال و خردهای وزیر ارتباطات بود. اینجور نیست که وزیر نخواهد. حتماً میخواهد. تکنولوژی که همان تکنولوژی است. هر بار هم که ثبتنام میکردند 5، 6 میلیون نفر اسم مینوشتند و مثل حج عمره پول میدادند. 600 هزار تومان امروز از او میگرفتند و دو سال و نیم بعد سیمکارت را به او میدادند. یعنی تقاضا در بازار اینقدر بالا بود، ولی ما اینجور قضیه را حل کردیم و از خیر آن تقاضا هم گذشتیم. البته بُعد اقتصادی دارد که خیلی هم شیرین است. اینها فکرشان غلط بود. فکر میکنند یک بار ثبتنام میکنیم 5000 نفر میآیند و 5000 تا 600 هزار تومان به ما میدهند و میشود 30 هزار میلیارد تومان و خزانه را پر میکنیم. من به آقای احمدینژاد گفتم: «شما این 30000، 30000 تا را میخواهید یا من کاری بکنم که هر سال این مبلغ بیاید به حساب خزانه؟» پرسید: «چهجوری؟» آن موقع فکر نمیکردم 40 میلیون بشود، جواب دادم: «ما 30 میلیون بدهیم، 30 میلیون 10 هزار تومان هر ماه میریزند به حسابت، 30 میلیون 10 هزار تومان، یعنی 300 میلیارد تومان در ماه را ضربدر 12 کنید میشود 3600 میلیارد تومان. خرج کارگر و بقیه هزینهها که کم شود، 2000 میلیارد باقی میماند. در صورتی که 600 هزار تومانی که از مردم گرفتهاید، ودیعه است و باید روزی برگردانید، ولی اینکه در قلک تو میآید، پولت را داده». اگر اقتصادی هم فکر میکردند، باید توسعه میدادند، ولی ندادند. یعنی اگر بگویند نتوانستیم، میشود ناتوانی، اگر بگویند به فکرمان نرسید، باز هم نشانه ضعف است، اگر بگویند تلاش کردیم، باز جواب نداد، باز نشانه ناتوانی است، یعنی هر پاسخی داده شود، قانعکننده نیست، درحالی که در این سیستم جدید جواب داده و حداقل در دولت نهم این اتفاق افتاد و مردم هم لمس کردند. این توسعه نهتنها در تهران که در دورترین روستاها هم اتفاق افتاده و آنجا هم پوشش موبایل دارند. از 88 تا 92 چیزی اضافه نشده. یکی از دلایلی هم که ادامه ندادم این است که اصل کار انجام شده بود و دیگر در این زمینه کاری نمانده بود.
یک بار رفتم نارمک. گاهی سرزده میرفتم و از مراکز مخابراتی بازدید میکردم. رفتم مخابرات سر خیابان شهید آیت، تقاطع سردشت. رفتم بازدید و موقع بازگشت، توی حیاط یک خانم چادری جلوی مرا گرفت و خیلی محترمانه گفت: «دو سه سال است برای تلفن ثابت اسم نوشته و 100 هزار تومان هم دادهام، هر ماه که میآیم، میگویند ماه بعد». گفتم این خانم دارد به من میگوید تو چه وزیری هستی که نمیتوانی این مشکل ساده را حل کنی؟ من یک شهروند هستم و تلفن چیزی نیست که بگویید امتیاز عجیب و غریبی است. وسیلهای است که همه باید داشته باشند. من برگشتم به وزارتخانه و مدیران مناطق را جمع کردم و گفتم دادن تلفن را باید بهروز کنید.
800 هزار نفر در تهران و کرج اسم نوشته و پولها را هم داده بودند، ولی دو سال سه سال در نوبت بودند. یکی گفت: «آقای غرضی میخواست این کار را بکند، نتوانست. همین جلسه را تشکیل داد، نمیشود». دیگری گفت: «آقا! مانع اصلی ما شهرداری است. باید زمین را بکنیم و کابلکشی کنیم و همکاری نمیکند». خلاصه هر کدام یک آیه یأسی خواندند. من رفتم خودم بررسی کردم ببینم مثلاً در لندن و پاریس چه کار کردهاند که مشکل حل شده. چهار پنج تا راهکار پیدا کردم و دو باره آنها را سر میز نشاندم و گفتم این چهار پنج تا راهکار. هر کدام نشد، یکی دیگر. دیدند نه، اینجا دیگر آقای غرضی و آقای عارف و... نیستند. یک آدم متخصص جلوی آنها نشسته و مستقیماً میگوید چه کار باید بکنند و هر بهانهای هم که بیاورند، جوابش را دارد. گفتند: «چه کنیم؟» گفتم: «بروید برنامه زمانبندی بیاورید. این کار باید انجام بشود». زمانبندی کردیم تا آخر 85. از اول 85 شروع کردیم تا آخر 85. هر ماه جلسه را تشکیل میدادم و میپرسیدم چی شد؟ چه کار کردید؟ آخر 85، تلفن در شهر تهران و کرج بهروز شد. بعد هم بقیه شهرهای کشور به همین شیوه بهروز شدند. من همیشه آن خانم را دعا میکنم و میگویم او یک فرشته بود. اینکه خیلی جاها میگویند مطالبات مردم، خوب است. یکی از کارهای خوب احمدینژاد این بود که مطالبات مردم را بالا برد و این خیلی کار خوبی بود. اگر کسی دو بار از شما چیزی را بخواهد، بالاخره یک کاری میکنید، ولی نخواهد، یادتان میرود یا پشت گوش میاندازید. مطالبه این زن خیلی کمک کرد.
خاطره دوم خانم پیری است که یک سیمکارت را نشانم داد و گفت: «آقای دکتر! این به اندازه یک بند انگشت هم نمیشود، میدهید 400 هزار تومان؟ خدا را خوش میآید؟» دیدم واقعاً راست میگوید و حرف حساب است. ما به عنوان دولت که قدرت دارد و کسی نمیتواند از نظر اقتصادی در برابر دولت کاری کند مثلاً میگوییم سیمکارت یک میلیون تومان است، طرف میرود میخرد. دولت آن موقع سیمکارت را میداد 440 هزار تومان. دیدم خدا وکیلی حرف حساب میزند و راست میگوید. خارج که رفته بودم میدیدم راحت سیمکارت میخریم و مجانی و زورکی به شما سیمکارت میدهند. از خودم پرسیدم مگر آنها چه کار میکنند که ما نمیتوانیم؟ برای این کار برنامهریزی شد و در سال 84 که هنوز فکری نکرده بودیم، 8 میلیون نفر ثبتنام کردند. ما 440 هزار تومان را کرده بودیم 390 هزار تومان که هشت میلیون نفر 390 هزار تومان را ریخته بودند به حساب. تقریباً اواخر 86 بهروز شد و ریخت توی بازار و شد 5000 تومان و دو تا 5000 تومان و پول یکی بده و دو تا ببر.
مسائل اجتماعی چطور؟
حتی مسائل اجتماعی، مشارکت مردم در سیاست و در امور خودشان. البته روحیه مشارکت اجتماعی در اوایل انقلاب بوده، یعنی در سالهای 57 تا 59 این روحیه مشارکت مردم در توسعه کشور بسیار قابل توجه بود. این روحیه در دولت نهم بازسازی و دو باره نشان داده شد. من خودم به جاهای مختلف رفته و با چشم خودم دیدهام که مثلاً میخواستند جادهای به طول 20 کیلومتر را بین دو تا شهر بکشند. در اطراف جاده موانعی وجود داشته. خود مردم جمع شدند و کمک کردند و حتی مجانی آمدهاند و کار و حمایت کردهاند و این جاده را کشیدهاند، یعنی هزینه دولت به این ترتیب نصف یا 40% و 60% شده. این روحیات سابقه داشته، مخصوصاً در جنگ خود را خیلی خوب نشان داد، ولی خاص حمایت از جنگ بود، ولی در ساخت کشور، روحیه جهادسازندگی دو باره در دولت نهم گل کرد و خودش را نشان داد. ارتباط بین ملت و دولت همینطور. در دوران اصلاحات فاصله بین مردم و مسئولین فوقالعاده زیاد بود. اگر فراموش نکرده باشیم و فقط آن روزها را مرور کنیم، یادمان میآید که این فاصله خیلی زیاد بود، ولی در دولت نهم مسئولین از جنس مردم بودند. مردم در خیلی جاها وزیر ندیده بودند، اما در دولت نهم وزیر را دیدند. این در طول تاریخ شاید بینظیر باشد.
سفرهای استانی دولت تأثیر فوقالعاده گستردهای در توسعه کشور داشت. من معتقدم شما روی هر زمینهای انگشت بگذارید، میبینید دولت نهم در آن زمینه برجستگی زیادی داشته است. به همین دلیل هم یکی از دلایل فتنه همین است. دشمنان این ملت، این نظام و این انقلاب میبینند کشور به این شکلی که دارد جلو میرود و دولت، ملت، رهبری دارند با هم کشور را جلو میبرند، باید برنامهای را اجرا میکردند که حتماً از قبل هم برنامهریزی کرده بودند. اگر به صحبتهای فتنهگران در اردیبهشت و خرداد 88 و قبل از انتخابات نگاه کنید، میبینید نقاط قوت ملت و دولت را مورد حمله قرار دادهاند نه نقاط ضعف را، چون رقیب همیشه از نقاط ضعف طرف مقابل استفاده میکند تا او را به زمین بزند و روی نقاط قوت انگشت نمیگذارد، ولی در اینجا پدیده جدید و عجیبی اتفاق میافتد و نقاط قوت را مورد حمله قرار میدهند، آن هم نقاط قوتی که دست دولت حقیقتاً باز است و کار کرده. به همین دلیل هم حرفهای فتنهگران در مردم تأثیر عمیق و ریشهای نگذاشت، برای اینکه میدیدند در کشور تحول ایجاد شده است.
چه شد که از دولت کنار رفتید که البته یکی از کمحاشیهترین جابهجاییها بود؟ و چه شد بهرغم اینکه در جاهای مختلفی میشد از وجود شما استفاده کرد، به دانشگاه برگشتید؟
من اعتقاد دارم که مسئولیتهای کلان در زمان مشخصی، کافی است و به نظرم این تجربه بشر است. مصداقی نمیتوانم برایش بیاورم، ولی فکر میکنم تجربه بشری است که اکثر کشورها میگویند دولت 4 ساله یا 5 ساله یا 6 ساله باشد و در واقع افراد اگر جابهجا شوند، بهتر است، لذا از چند ماه قبل از اینکه کار دولت تمام شود، من تصمیم خودم را گرفته بودم، ولی به دلیل اینکه در ایران اگر بدانند کسی رفتنی است، دیگر حرفش را قبول نمیکنند، مجبور بودم این تصمیم را مخفی نگه دارم، ولی بعضی از اعضای دولت، این را میدانند، چون قبلاً به شکلی با آنها صحبت کرده بودم و میدانستند که در دولت بعدی نخواهم بود. البته به رئیسجمهور هم نگفته بودم که مشکلی پیش نیاید، ولی از ایشان وقت خواسته بودم و شاید خود ایشان هم میدانست چرا وقت میخواهم. یک ماه وقت میخواستم و ایشان مداوم عقب انداخت. اعتقاد من این بود که چهار سال در مدیریت کلان بودن کافی است و بهتر است برگردم و مقداری به مسائل علمی خود بپردازم و دو باره خودم را از نظر علمی بهروز کنم. به هر حال دانشگاه جای بسیار مهم و اصلی در هر کشوری است و خصوصاً کشور ما. حضرت امام میفرماید دانشگاه کارخانه آدمسازی است. از این جملات که هر کدام یک مثنوی است، از حضرت امام فراوان داریم، لذا دیدم اگر به دانشگاه برگردم و مسئولیت اجرایی قبول نکنم و به کار علمی بپردازم بهتر است، با آن خاطرهای که بعد از دوم خرداد داشتم که دیدم خدا برکتی داد و توانستیم ماهواره را راه بیندازیم، گفتیم برگردیم و دو باره خودمان را از نظر علمی بهروز کنیم تا فرصتهای بعدی.
گروهی بودند که در دولت نهم حاشیهسازی میکردند که این حاشیهسازیها در اواخر دولت نهم و اوایل دولت دهم به اوج خود رسید. تحلیل شما از حواشیای که این گروه برای دولت درست میکند، چیست؟
واقعاً مسائل پیچیده هستند. انسان میتواند مسائل را تحلیل کند، اما خبر نمیتواند بدهد، کما اینکه بحث فتنه را خیلیها قبل از وقوع تحلیل میکردند، بحث و بیان میکردند، امکان وقوعش را مطرح میکردند. یکی از اساتید دانشگاه واقعاً چند سال پیش محکم و قاطع میگفت و حتی بعضیها را اسم میبرد و میگفت اینها جلوی انقلاب میایستند. اصلاً آن موقع کسی نمیتوانست باور کند، چون این پیشگویی معنی نداشت و میگفتیم مگر علم غیب دارد، ولی تحلیل میکرد و آن تحلیل تحقق پیدا کرد. در هر نظامی اینگونه مسائل وجود دارد. شاید خاصیتش برای ما که معتقد به آخرت هستیم، بهترین حرفی که میتوانیم بزنیم، این است که خدا هیچکسی را بیامتحان نمیگذارد، یعنی شاید هر کسی هر ادعایی بکند، خدا به همان ادعا امتحانش میکند، در دوران سازندگی همین اصلاحطلبان مدعیانی بودند که دولت آقای هاشمی را قبول نداشتند و علیه ایشان مقاله مینوشتند و بحث میکردند و معتقد بودند که اگر آنها بیایند، کشور را در خط امام قرار میدهند.
اگر نوشتهها و روزنامههای قبل از دوم خرداد را مرور کنید، میبینید نوک حمله گروهی که بعداً خودشان را اصلاحطلب نامیدند به سمت شعارهایی بود که مطرح میشدند و معتقد بودند دولت دارد از خط انقلاب و امام منحرف میشود. خداوند هم گفت بفرمایید بیایید جلو. این گوی و این میدان. آمدند چه کار کردند؟ گفتند امام باید به موزه برود و رفتند در مسیری که بزرگترین ظلم را به اسم خط امام به امام کردند. اینها ثبت شده است و خودشان هم منکرش نیستند. این شاید کلیدواژهای باشد که هر کس ادعایی کند، خداوند میفرماید بفرمایید! شاید خداوند به او فرصت میدهد تا معلوم شود چه کار میخواهد بکند. در این جریانات هم باید ببینیم که وقتی دولت قدرت را در دست میگیرد، در معرض بسیاری از این امتحانات است و اینها امتحانات بسیار سخت، گسترده و عمیقی است و اگر کوچکترین بیتوجهی بشود، انحراف صددرصدی است و اتفاق میافتد، سقوط صددرصدی است. انسان میگوید ایکاش فلان کس شهید شده بود و الان چه جایگاه و مقامی داشت، ولی الان در مسیری رفته و خودش را آلوده کاری کرده یا انحراف فکری یا مسیری پیدا کرده و مشکلاتی را هم برای خودش و هم برای کشور ایجاد کرده است.
اما در دولت نهم این مسائل آنقدرها مشهود نبود و در حد طبیعی مینمود، خیلی غیرطبیعی نبود.
شما برای انتخابات ثبتنام کردهاید ورای بحثها و جناحبندیهای سیاسی که در هر انتخاباتی صورت میگیرد، نگاه کلان شما به عنوان کسی که سالها در رأس مجموعههای دانشگاهی و سپس در رأس یک مسئولیت کلان اجرایی حضور داشتید، به یک مجلس آرمانی چیست؟ یک مجلس آرمانی که مورد نظر ولایت و مردم باشد، باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
فکر میکنم به چنین سئوالی هم میشود پاسخ سادهای داد و هم سخت و پیچیده است. در ایام محرم و صفر به خودمان میگوییم مگر میشود یک عدهای فرزند پیامبر(ص) را حمایت نکرده باشند؟ حمایت که هیچ، به رویش شمشیر کشیدهاند. اصلاً هضم قضیه برایمان دشوار است و میپرسیم آیا واقعاً مسئله به این سادگی بوده؟ مسئله انقلاب، مسائل مجلس و دولت به همین سادگی است. من فکر میکنم یکی به خود فرد برمیگردد، یکی به امتحاناتی که خداوند سر راه افراد میگذارد و اینکه چقدر فرد میتواند خود را حفظ کند و یکی هم ساختار کشور و اهم فی الاهم کردن مسائل است. میگویند مجلس محل سیاست است. کاملاً درست است. ما اگر سیاست علوی را در پیش بگیریم، فکر نمیکنم مشکلی داشته باشیم. بیان حضرت امام است که اگر همه پیامبران دور هم جمع بشوند، یک حرف میزنند، یعنی واقعاً اگر اسلام را قبول کنیم، رهبری و خط امام را قبول کنیم و قصد ما خدمت به مردم باشد و آرمانهایمان همانهایی باشند که مقام معظم رهبری و حضرت امام ترسیم کردهاند، قاعدتاً نباید اختلافی پیش بیاید، پس یک گیر و گرههایی داریم که این اختلافات پیش میآیند.
یکی این است فرد خودش را تنظیم کند. در سیاست اموی همه مجازند دروغ بگویند، مجازند دست به بیتالمال ببرند، همه مجازند رفیقبازی کنند، همه مجازند بده بستانهای غیرشرعی و غیرقانونی داشته باشند. اگر این سیاست اموی بخواهد در مجلس ما اجرا شود که نمیخواهیم. حضرت امام خط را روشن کردند که ما در مجلس شهید مدرس میخواهیم، یعنی کسی که برای خودش چیزی نخواهد و تمام فکر و ذکرش ملت و اطاعت از رهبری و همافزایی در نیروهای داخلی کشور باشد، نه نیروهایی که میخواهند جیب خودشان را پر کنند. با آنها باید مقابله کرد. باید حواسمان باشد و باید بر ارکان کشور نظارت شود. قوانینی که بتوانند تحولی در کشور ایجاد و دستها را باز کنند جزو کارهایی است که مجلس میتواند انجام بدهد. لج و لجبازی در مجلس ششم، هفتم و هشتم خیلی مشهود بود، یعنی هر کدام ساز خودشان را میزدند. نماینده مجلس اگر بخواهد سیاست کاریاش را بر اساس لج و لجبازی تنظیم کند، معلوم است که نتیجه آن سقوط است. باید این بحثها را کنار گذاشت. اگر دولت خدمتگزار است، باید حمایتش کرد. در جاهایی که نقص دارد، باید کمکش کرد. مجلس حتماً باید نظارت و نقد و امور را برای دو قوه دیگر تسهیل کند. اگر وارد حاشیهها بشوید، دیگر برای این کارها فرصتی نمیماند. مجلس نهم نباید وارد حاشیهها بشود و حاشیهها باید حداقلی باشند. مجلس نهم باید از دولتی که خدمتگزار است، در نقاطی که دارد کار را پیش میبرد، در سیاست خارجی، توسعه و پیشرفت کشور حمایت کند. مجلس باید گوش به فرمان رهبری باشد، یعنی همان چیزی که مردم عادی میگویند و واقعاً به همین سادگی است. اگر نماینده مجلس گوش به فرمان رهبری باشد، مفهومش این نیست که فکر نکنیم، طرح ندهیم، حرکت نکنیم، ولی از خط و خطوطی که رهبری ترسیم میکنند، خارج نشویم. آن خط هم خط باریکی نیست، بلکه اتوبانی به پهنای یک استان است و خیلی میشود در آن حرکت کرد و ویراژ داد و مسابقه داد و کار کرد و جلو رفت. مجلس باید چنین مجلسی باشد، کار کند، از دولت و قوه قضاییه حمایت کند. ببیند مشکلات آنها چیست، مشکلاتشان را حل کند، نه اینکه بخواهد دست آنها را ببندد و نگذارد کسی کار کند.
اگر این تفکر بسیجی و تفکر خط امامی و رهبری، این تفکر مردمی بر مجلس حاکم شود، کار پیش میرود. شما از مردم عادی بپرسید میخواهید مجلس و دولت چه کار کنند؟ بلافاصله میگویند با هم باشند و برای مردم کار کنند، نه برای خود و فامیلشان. اگر نمایندگانی وارد مجلس شوند که با سابقهشان خودشان را نشان دادهاند، سابقهای که نشان میدهد آنها خدمتگزار مردم هستند و مردم لمس کرده باشند که این مسئول برای آنها کار میکند و واقعاً برایش جان فدا میکنند، حرکت و تلاش میکنند، هزینهها کم میشود، شکوفاییها زیاد میشود و اتفاقات شیرینی میافتد. مجالس ما خصوصاً در این دو سه دوره اخیر معضلات جدی داشتند، یعنی وقتی به عنوان یک ناظر بیرونی نگاه میکنیم، میبینیم خیلی جاها مجلس دارد لجبازی میکند، خیلی جاها دارد بیتدبیری میکند، بعضی جاها فقط دارد گیر میدهد، بعضی جاها مصوباتی میدهد که اصلاً ارزش ندارند، چه فرقی میکند که ساعت شروع کار دولت 7 صبح باشد یا 8 صبح؟ این را باید مدیر اجرایی تصمیم بگیرد و با حمایت مردم آن را تنظیم و مدیریت کند. قید و بند گذاشتن، بند بر پای ملت است. اگر مجلس بخواهد قوانینی را تصویب کند که قید و بند بر توسعه مدیریت کشور باشد، اینها زحمت ایجاد میکند. در عین حال که نکات مثبت زیادی هم دارند، یعنی مجالس اینطور نیستند که بگوییم نمرهشان صفر است، نه، نمرههای خوب هم دارند، ولی ویژگیای که مثلاً در مقایسه دولت نهم با سایر دولتها نمود دارد و یک آدم منصف خارج از جناحبندیها و گرایشهای سیاسی میگوید این است که وضع دولت نهم خیلی بهتر از دولتهای قبلی است و این انصاف را دارد که بگوید در این زمینهها این فعالیتها صورت گرفتهاند. مجلس نهم هم باید اینگونه بشود، یعنی بعد از 4 سال هر کس که ارزیابی میکند بگوید مجلس نهم یک مجلس در خور شأن نظام و رهبری و انقلاب و مردم بود و به خواستههای مردم بهخوبی جواب داده و در حد قابل قبولی عمل کرده که این قابل قبول ما خیلی بالاست. ممکن است الان بگوییم مجلس هشتم کارهای خوب هم انجام داده، ولی به نظرم مجلس با این قابلیت که حضرت امام میفرمایند عصاره ملت هستند، میتواند تلاشهایش را در جهتهای مثبت، چند برابر کند تا اینکه به حاشیهها بپردازد و دَم این را ببین، آن یکی را کلهپا کن، مانع آن یکی بشو. اگر سیاست علوی بر ارکان کشور و سه قوه، خصوصاً مجلس حاکم شود، به نظرم جهشهای بزرگی را در کشور ایجاد خواهد کرد.