سربازی چون میثم تمار

ولایت سربازی چون میثم تمار می خواهد نه مختار که ...

سربازی چون میثم تمار

ولایت سربازی چون میثم تمار می خواهد نه مختار که ...

انگشت سبابه فرمانده چه شد؟

به تمام قسمت های بدن علی اکبر ترکش خورده بود . قسمتی از سر انگشت سبابه اش نیز زخم برداشته بود . از علی اکبر پرسیدم : آیا احساس درد دارید؟

شهید علی اکبر حسین پور رهبر به سال 1333 ، در تبریز و در خانواده ای مرفه و متدین متولد شدعلی اکبر تا کلاس ششم ابتدایی تحصیل کرد و بعد از آن در کارگاه نجاری پدرش بیوک آقا مشغول به کار شد.

شهید حسین پور رهبر در دوران نوجوانی و جوانی بیشتر آثار آیت الله دستغیب را مطالعه می کردبا اوج گیری انقلاب اسلامی، در سال 1357، علی اکبر به همراه خواهر و برادرهایش در تظاهرات شرکت می کرد و از طریق مسجد محل ، وارد عرصه جدی مبارزه علیه رژیم شد.

بعد از پیروزی انقلاب علی اکبر با شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این ارگان پیوست و در سال1358 ، پنجمین دوره آموزشی سپاه را طی کرد و بعد از خدمت در واحد عملیات سپاه ، با شروع جنگ در سمت فرمانده واحدهای مختلف و گروه های اعزامی به جبهه، مشغول به خدمت شد

همزمان با انجام وظایف و مسئولیت هایی که به عنوان یک فرمانده به عهده داشت، دو مسجد برای گردان به دست خود ساختاز آنجا که با حرفه نجاری آشنا بود، با جمع آوری پلیت، از سنگرهای قدیمی در دشت عباس و در زمینهای فتح المبین از میان سنگرهای عراقی ، لوازم کار را مهیا می کرد و بعد با نقشه ای مناسب از این مصالح مسجدی به سبک بدیع می ساخت که بعدها روش کار او در دیگر گردانها رایج شد .
شهید رهبری با اینکه فردی از خانواده ای مرفه بود، اما همه چیز را کنار گذاشت و از آغاز جنگ در کنار شهید چمران بود .
با تشکیل لشکر عاشورا به این لشکر پیوست و نقش مهمی در آن داشت تا جایی که مهدی باکری فرمانده لشکر گفته بود که علی اکبر رهبر در گردان سید الشهدا لشکر عاشورا کمک بنده هستند

علی اکبر رهبر در مدت سی و شش ماه حضور مستمر در جبهه ، پنج بار زخمی شد تنها ایام دوری ایشان از جبهه، دوران نقاهت بوددر عملیات مسلم ابن عقیل مجروح شد و برای مداوا به بیمارستانی در باختران انتقال یافت در بیمارستان دفترچه هایی در اختیار مجروحین می گذاشتند تا خاطرات خود را از عملیات و جبهه برای آیندگان بنویسند علی اکبر به پرسشهایی که تمایلی به دادن پاسخ صریح به آنها نداشت، پاسخهای خاصی را آماده کرده بوداز جمله به سؤال میزان تحصیلات می نوشتبی سواد؛ وقتی از معنویات سؤال می شد، می نوشتگناهکاربه این سؤال که در چند عملیات شرکت داشته اید جواب می دادشرمنده ام .

یک بار دیگر که زخمی شده و در بیمارستان تحت مداوا قرار گرفته بود ، برادر بزرگش به ملاقاتش رفت او نقل می کند که : به تمام قسمت های بدن علی اکبر ترکش خورده بود قسمتی از سر انگشت سبابه اش نیز زخم برداشته بود از علی اکبر پرسیدم آیا احساس درد دارید؟ در جواب گفت: «به جز سر انگشتم در جایی احساس درد نمی کنم.» و بعد گفت: «زخمی شدن انگشتم جریان مفصلی دارد.» و نقل کرد که : «در یکی از روزها در زمان عملیات، موقعی که رزمندگان جهت حمله به صف حرکت می کردند، متوجه شدم که دو نفر در بین رزمنده ها غریبه به نظر می رسندنزدیک رفتم تا آنها را بشناسمدیدم دو نفر عراقی در میان رزمندگان هستنددر این میان دیدم یکی از آنها برای اینکه عملیات لو برود می خواست فریاد بکشدمتوجه شدم و در حالتی که می خواستم عراقی را خفه کنم انگشت سبابه ام را گاز گرفت و این زخم مربوط به این ماجراست.» به دنبال این ماجرا رزمندگان به او علی اکبر خفه کن می گفتند.

علی اکبر رهبر چند روز بعد فرماندهی گردان سیدالشهدا که مأموریت پدافند منطقه هور را داشت، به عهده گرفتدر عملیات پدافندی به حاج بیوک آسایش گفت: «این بار که می روم دیگر برنمی گردم.» و همین طور هم شد.

شهید رهبری در هور در اثر اصابت ترکش گلولة توپ از ناحیه کمر مجروح شدمصطفی شهبازی به بالای سرش رفت و گفت: «طوری نیست الان آمبولانس می آید و تو را به بیمارستان می رسانیم.» علی اکبر در پاسخ آقا مصطفی می گوید: «این حرفها را ما به همه یاد دادیم

سرانجام علی اکبر حسین پور رهبر زمانی که جوانی سی ساله بود و فرمانده گردان سیدالشهدا(علشکر ۳۱ عاشورا را نیز بر عهده داشت، در تاریخ 20 بهمن 1363 به شهادت رسید

شهید رهبری فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) در کنار شهید مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا

*پیام آقا مهدی باکری به مناسبت شهادت علی اکبر رهبری

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 
«من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ...»

این بار سردار رشید اسلام، محبوب رزمندگان، علی اکبر حسین‌پور رهبری عهد خود را وفا نمود، آنکه در میادین نبرد، همیشه بر کفار می‌خروشید و نعره مردانه‌اش، لرزه بر اندام پوسیده دشمنان خدا می‌انداخت و در جمع یاران، آنچنان متواضع بود که از مصاحبت‌اش و نگاه کردنش لذت می‌بردند، لبخندی همیشه بر گوشه لبانش نقش بسته بود، انگار به دنیا، به چهره بی‌وفای آن،به مکر و حیله‌های آن، می‌خندید، تلاش دیگران را که برای اسیر کردنش در این عالم خاکی به کار می‌برند، می‌دید و از روی بی‌اعتنائی متبسم می‌شد

همیشه استوار و راست قامت بود، انگار که فشارهای روزگار مجروح شد‌ن‌های پیاپی، زخم زبان‌های دشمنان و تلاش‌های بی‌وقفه شبانه روزی‌شان در صحنه‌های سخت نبرد، هیچ کدام یاری خم کردن استوار قامت ایشان را نداشتندصادق بود و پاک، رشید بود و شجاع، مهربان بود و خوش خلق، چه می‌گویم؟ از که می‌گویم؟ ما را یارای معرفی او نیست!

بر شجاعت و شهادت و ایمانش، سنگریزه‌های بیابان‌ها، بلندای کوه‌ها و عمق آبهای هور گواه است، عظمت ایمان درونی و صفات الهی‌شان را از سکوت راز دار شب‌ها باید سوال کرد، او را خدا بهتر می‌شناسد، همو که خلقش نمود و او را آنگونه که دوست می‌داشت آراست.

و باز هم ما شاگردان تنبل این کلاس، در حسرت وصال و داغ فراق و انتظار وداع، بر جای ماندیم.

به دشمنان بی‌مروت اسلام بگوئید که این آخرین تلاش‌های بی‌فائده‌اش را شاهد باشد، زود باشید که عذاب الهی در شکل نصرت حق تعالی که به لشکریان اسلام نازل می‌شود، بر فرقشان وارد شود، و آنگاه ما همسنگران این شهید بزرگ که از ملاقات با خانواده معظم‌شان خجالت می‌کشیم، امیدواریم

که در کنار مزار مطهر حضرت اباعبدالله الحسین (عپذیرای‌شان باشیم.

روحمان با یادش شاد

شهید علی اکبر حسین پور رهبری، فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) از لشکر ۳۱ عاشورا

شهید علی اکبر حسین پور رهبری، ایستاده نفر دوم از سمت راست

فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) از لشکر ۳۱ عاشورا، نفر اول از راست

فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) از لشکر ۳۱ عاشورا، نفر چهارم از راست

شهید رهبری فرمانده گردان سیدالشهدا(ع)، با چفیه ای بر سرش در تصویر دیده می شود

شهید علی اکبر حسین پور رهبری، ایستاده سمت چپ

شهید علی اکبر حسین پور رهبری، فرمانده گردان سیدالشهدا(ع) از لشکر ۳۱ عاشورا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد