سربازی چون میثم تمار

ولایت سربازی چون میثم تمار می خواهد نه مختار که ...

سربازی چون میثم تمار

ولایت سربازی چون میثم تمار می خواهد نه مختار که ...

پرونده ای برای بازیگران 18تیر 1378 + تصاویر

مروری کوتاه بر گذر تاریخ/
این روزها تقویم روی میز مرور حوادث و خاطراتی تلخ است که نگاهی گذرا به آنها ما را در برابر وقایع سال 1378 و کوی دانشگاه قرار می‌دهد.
این روزها تقویم روی میز مرور خاطراتی تلخ است که نگاهی گذرا به این حوادث سپری شده ما را در برابر وقایع سال 1378 و کوی دانشگاه قرار می‌دهد. 

گزارش پیش رو با مروری کوتاه اما جامع از حوادث کوی دانشگاه 1378 در صدد است رصدی کلی را نسبت به عملکرد و سرانجام برخی عوامل اصلی و پشت پرده این حوادث داشته باشد. 

مجلس پنجم در اوایل سال سوم دوره نمایندگی یعنی آغاز سال یک هزار و سیصد هفتاد و هشت طرح اصلاح قانون مطبوعات را به میان آورد که این تصمیم به بهانه تهدید آزادی مطبوعات و تعارض آن با اصول "قانون اساسی"، با مخالفت صریح وزیر ارشاد به عنوان موضع رسمی دولت خاتمی روبرو شد.  

پس از آن مطبوعات زنجیره‌ای با به راه انداختن هیاهو و جنجال، سعی در وادار نمودن مجلس به عقب نشینی از تصمیم خود مبنی بر اصلاح قانون مطبوعات داشتند، در همین راستا "روزنامه سلام" در اقدامی غیر قانونی دست به انتشار یک خبر کاملاً سری و محرمانه زد که این امر بر شدت التهابات و هیجانات سیاسی در کشور افزود.  
  
این روزنامه، یک روز قبل از به بحث گذاشته شدن «طرح اصلاحیه قانون مطبوعات» در مجلس، یعنی در تاریخ 15 تیر 1378 یک نامه کاملاً سرّی و طبقه بندی شده را منتشر کرد که در آن از طرح اصلاح قانون مطبوعات و ارتباط آن با سعید امامی (اسلامی)، سخن به میان رفته بود. 

این روزنامه در تیتر نخست خود نوشته بود : «سعید اسلامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است. » 


در پی این اقدام، "وزارت اطلاعات" شکایتی را علیه روزنامه سلام تنظیم و آن را تسلیم قوه قضاییه نمود، تا قوه قضاییه عاملین این اقدام غیر قانونی را مورد پیگرد و مجازات قرار دهد.  
  
دادگاه ویژه "روحانیت" نیز در پی این شکایت، روزنامه سلام را به جرم انتشار اسناد طبقه بندی شده توقیف نمود. 

اما اعلام تعطیلی روزنامه سلام، نخستین تاثیر خود را بر فضای دانشگاهی و دانشجویی کشور در تیر ماه سال 1378 وارد کرد چرا که به دنبال آن اولین واکنش دانشجویان به تعطیلی این روزنامه پس از "دعای کمیل" در مسجد کوی دانشگاه صورت گرفت. 

دانشگاه تهران پس از اطلاع از ماجرای توقیف روزنامه سلام و نیز با انگیزه مخالفت با تصویب کلیات طرح اصلاح قانون "مطبوعات"، در شامگاه هفدهم تیرماه به صحنه تجمع‌های اعتراض آمیز و درگیری‌های خشونت بار تبدیل گردید.  
 
"دفتر تحکیم وحدت" در روز پنجشنبه 17 تیر 1378 بنا بر گزارش کمیته تحقیق شورای عالی امنیت ملی، یک میتینگ اعتراض آمیز را در دانشگاه تهران برگزار می‌کند. 

پس از آن واقعه در ساعت 22:45 دقیقه حدود 150 نفر از دانشجویان اقدام به راهپیمایی غیر قانونی کرده و سپس با تحریکات عده‌ای از عناصر افراطی از کوی دانشگاه خارج می‌شوند و با سر دادن شعارهایی مراتب اعتراض خود را ابراز می‌دارند که از جمله شعارهای دانشجویان این بود: "طرح سعید امامی ملغی باید گردد”، "مجلس فرمایشی، خجالت خجالت”، "خاتمی‌خاتمی حمایتت می‌کنیم”، آزادی اندیشه، همیشه‌همیشه”. 

این امر در حالی بود که فاجعه‌بارترین تهاجم علیه نهاد دانشگاه در نیمه شب پنجشنبه (هفدهم) و ساعات آغازین روز جمعه هجدهم تیر شکل می‌گیرد؛ فاجعه‌ای که به گفته شاهدان طی ساعات اولیه (دقایقی بعد از نیمه‌شب پنجشنبه)، ابتدا از جلوی درب ورودی کوی آغاز و به‌ تدریج (ساعت حدود 4:30 بامداد جمعه) به داخل محوطه کوی و درون اتاق‌های دانشجویان گسترش پیدا کرد. 

روز جمعه هجدهم تیر کوی دانشگاه تهران و خیابان‌های اطراف در وضعیتی کاملا بحرانی به سر برد. با گذشت ساعت‌ها، همچنان تعداد قابل توجهی از دانشجویان در خیابان محل درگیری اجتماع کرده‌ و نیروی انتظامی با بستن خیابان اصلی میان دانشجویان و مهاجمان که در سمت دیگر خیابان اجتماع کرده‌ بودند،‌ حائلی به وجود آوردند. 

با گذشت چند روز از وقوع درگیری در کوی و روشن شدن ابعاد فاجعه، بازار صدور اطلاعیه و اعلام مواضع احزاب و جریان‌های سیاسی رونق دیگری یافته بود. 
 
روز قبل از 23 تیر همچنان در خیابان‌های تهران درگیری بود، لذا صبح روز 23 تیر برخی آمده بودند و تصورشان این بود که امروز هم درگیری می‌شود اما فضای 23 تیر 1378 به گونه دیگری رقم خورد و حضور مردم و شور و بیعت آنها با نظام و انقلاب بساط آشوب و آشوبگران را برچید. 

23 تیر ماه 1378 حضوری بی نظیر و گسترده بود که مشتی محکم بر دهان دشمنان و معاندان این نظام بود. 
 
در واقع 18 تیر 1378 بحرانی بود که معاندان نظام در لباس جنبش دانشجویی با شعار مطالبات دانشجویان اصول اساسی نظام جمهوری اسلامی را مورد هدف قرار دهند. 

آنچه در 18 تیر 78 رخ داد، در حقیقت و واقعیت شبه کودتایی آشکار و همه‌جانبه بود، که اساس نظام اسلامی را نشانه رفته بود و نسلی از مخالفین را پدید آورد که اکنون در داخل و خارج ایران فعال هستند. 

حشمت طبرزدی، اکبر محمدی، احمد باطبی، منوچهر محمدی، پرویز سفری، محمد مسعود سلامتی، فرخ شفیعی، حسن زارع زاده اردشیر، محمد رضا کسرایی، محمود شوشتری، مهرداد لهراسبی، بهروز جاوید تهرانی، عباس دلدار، غلامرضا مهاجرانی نژاد، علی مهری، علی بیکس و مهدی فخرزاده از جمله افرادی بودند که دادگاه انقلاب در روند رسیدگی به پرونده کوی و حواشی آن به محاکمه آنان پرداخت. 

همچنین افرادی دیگر همچون علی افشاری، اکبر عطری، فریبا مهاجرانی، امیر عباس و آرش فخر آور و .... نیز از جمله افرادی بودند که در جریان کوی دانشگاه 1378 نقش بسیار پر رنگی را ایفا کردند. 

در این میان نیز افراد دیگری که جزو جریان‌های ضد انقلاب محسوب می‌شدند از فضای ملتهب شده و به وجود آمده استفاده کردند و احساس کردند می توانند از این فضا به سود خود استفاده کنند که در این میان می‌توان به وجود افرادی چون محسن سازگارا، مهرانگیز کار، اکبر گنجی، حسن یوسفی اشکوری، جمیله کدیور ، عطاء الله مهاجرانی، فاطمه حقیقت جو و ... اشاره کرد. 

"احمد باطبی "

متولد 4 خرداد ماه 1356 در شیراز  

باطبی که در جریان اغتشاشات 18 تیر 78 و کوی دانشگاه با قصد ایجاد تشویش و شوراندن دانشجویان سعی در ایجاد اغتشاش و جو ناسازگاری در دانشگاه را داشت؛ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی کشور دستگیر شد که در ابتدا با حکم اعدام مواجه گردید اما حکم اعدام او نیز مانند سایر هم مسلکی‌های وی به 15 سال زندان کاهش یافت. 

باطبی پس از تحمل ۹ سال زندان از مرخصی استعلاجی خود استفاده کرده و نوروز ۱۳۸۷ ایران را ترک کرد و به خارج از کشور پناهنده شد. 

باطبی که با حمایت آمریکا از ایران فرار کرد، به اردوگاه اشرف رفت تا از کاخ سفید سردرآورد.  

باطبی خود اذعان داشته است: پیراهن خون آلودی که در عکس معروف وی مشهود است در خانه به رنگ آغشته کرده تا نماد دروغین برای آشوب بسازد و این عکس طبق یک برنامه ریزی از پیش هماهنگ شده توسط یک عکاس گرفته شد تا در ابعاد وسیع در روزنامه‌های زنجیره‌ای منتشر شود. 

باطبی که پس از فرار از ایران با "بوش" رئیس جمهور وقت آمریکا دیدار کرد و بعد به عنوان کارشناس مسائل سیاسی ایران در رسانه‌های بیگانه از جمله صدای آمریکا و بی بی سی صحبت می‌کرد، کم کم رو به انزوا رفت و پس از درگیری که با امیرعباس فخرآور از دیگر عناصر ضدانقلاب پیدا کرد، به کلی از این شبکه‌ها جدا شد.

وی در این مدت دیگر هیچ جایی در رسانه‌های بیگانه نداشت و به شدت از نظر روحی رو به افول بود تا اینکه با لطف برخی دوستانش در صدای آمریکا، به عنوان خبرنگار این شبکه فعالیت کرد. 

باطبی که جایگاه خود را به عنوان کارشناس و سخنران میتینگ‌های ضد انقلابی می‌دید،مجبور بود برای امرار معاش در حد خبرنگار فعالیت خود را پایین بیاورد. 

این عنصر ضد انقلاب در تازه ترین فعالیتش به همجنس بازی روی آورده است و در فیس بوک عکس حمایت از همجنسگرایان را قرار داده است.


"اکبر عطری و علی افشاری" 

اکبر عطری دارای لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی تهران (سال 1999) و فوق‌لیسانس در همین رشته از دانشگاه مفید قم در سال 2004 است.  

"اکبر عطری" عضو پیشین شورای مرکزی "تحکیم وحدت" که در ابتدا فردی تندرو با نقابی به نام اصلاحات بود به همراه بسیاری از اعضاء این دفتر همانند علی افشاری و ... در دام حلقه کیان گرفتار آمدند. 

وی بعد از استحاله فکری و عقیدتی،پادوهای ترویج تفکر دین‌ستیز و وابسته به آمریکا و عملاً تبدیل به تریبون کهن‌سالان نهضت آزادی و منحرفین فکری همچون سروش در دانشگاه‌ها شد.

این عضو شورای مرکزی تحکیم وحدت و نیز علی افشاری بعد از چند سال سوء استفاده از آزادی بیان در داخل کشور به همراه تعدادی همفکران خود به آمریکا پناهنده شدند. 

عطری با مدرک کارشناس ارشد علوم سیاسی، از اواسط سال 83 پیگیر مقدمات ادامه تحصیل خود در خارج از کشور از قبیل پذیرش از دانشگاه‌های معتبر خارجی،گرفتن پاسپورت و ویزا بوده و به صورت رسمی برای این کار اقدام کرده و به صورت قانونی برای ادامه تحصیل از کشور خارج شده است. 

وی هنگامی که در پاییز سال 84 با ویزای دانشجویی به واشنگتن رسید خود را از سرکردگان قیام دانشجویی ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ معرفی کرد و دفتر تحکیم وحدت را برنامه ریز و هدایت کننده این قیام دانشجوی خواند، که با واقعیت فرسنگ‌ها فاصله داشت. 

اکبر عطری پس از ازدواج با مریم معمار صادقی که از شکارچیان قهار گرانت‌های وزارت خارجه آمریکا هم هست، موسسه آموزشی به نام توانا ثبت کرده است و موفق به دریافت دو میلیون دلار از محل بودجه‌های وزارت خارجه آمریکا برای پیشبرد اهداف ننگین و پلیدانه خود در نظام جمهوری اسلامی ایران شده است که البته تمامی این اقدامات براندازانه به جایی نرسیده است.

البته این بودجه به عطری به جهت تابلو دار بودن در اغتشاشات دانشجویی ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸، پرداخت گردیده است. 
 
عطری مقالات و مطالبی در «نیویورک تایمز »، «وال‌استریت جورنال»، «گاردین»، رادیو بی بی سی، صدای آمریکا و دیگر نشریات منتشر کرده است.

وی اکنون در آرلینگتن ویرجینیا زندگی می‌کند. 

 
"امیرعباس فخر اور"

متولد ۱۵ تیر ۱۳۵۴ در تهران 

امیرعباس فخرآور ملقب به سیاوش از فعالان فتنه 18 تیر 1378 و از پایه گذاران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بوده ‌است.  
 
اقدام علیه امنیت ملی و دعوت به آشوب در سال 1387 باعث شد به 3 سال زندان توسط شعبه چهار دادگاه انقلاب ارومیه محکوم شود. 

امیرعباس فخر آور پیش از زندان، دانشجوی رشته پزشکی بود که به دلیل تکرار مشکلات اخلاقی اخراج شد. 
 
در فاصله سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۱ در اوضاع بی سر و سامان دوم خرداد در روزنامه‌های خرداد و مشارکت و هفته نامه آذر خبرنگار بود.  

در روزنامه مشارکت فخر آور با کمک عباس عبدی ستون ثابتی به نام "کی بدونه از مردم بهتر" دست به سیاه نمایی زد.  

سال ۱۳۷۹ به دنبال تعطیلی روزنامه‌های زنجیره‌ای که در خدمت استکبار بودند و پایگاه دشمن شده بودند به زندان افتاد و سال ۱۳۸۱ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به اتهام اقدام علیه امنیت جمهوری اسلامی به ۸ سال زندان محکوم شد.

امیرعباس فخرآور هم جزو کسانی بودند که فرامین کاخ سفید را در اطراف خیابان‌های کوی دانشگاه در تیرماه 78 پیاده کرده‌اند. 

فخرآور در سال ۱۳۸۵ از یک مرخصی کوتاه دوران زندان برای شرکت در امتحانات دانشگاهی‌اش استفاده کرد و در حالی که ۴ سال از دوران زندانی اش باقی مانده بود از زندان فرار کرد. 

وی هم اکنون در شهر واشنگتن در کشور آمریکا سکونت دارد و در خدمت سازمان‌های جاسوسی آمریکا و رژیم صهیونیستی است. 

فخرآور سه بار به دیدار جرج دبلیو بوش رفته و با "ناتان شارانسکی"، "واتسلاو هاول"، "خوزه ماریو ازنار"، "گری کاسپارف"، "برنارد لوییس"، "سناتور تام کوبرن"، "سناتور جو لیبرمن"، "سناتور سنتروم" و "جیمز وولسی" روابط و برای آنها حکم جاسوس دارد. 

وی در دوران حضور خود در آمریکا بارها خواستار براندازی جمهوری اسلامی شده است. امیر فخرآور که وطن فروشی او برای آمریکایی‌ها ثابت شده است او را در واشنگتن پناه دادند تا از توانایی تبلیغاتی او علیه کشورمان بهره ببرند. 
 
"منوچهر محمدی"
 
 متهم ردیف اول اغتشاشات کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ 

از جمله پیاده نظام‌هایی که اصلاً دانشجو نبود و باید در بین دانشجویان نفوذ پیدا می‌کرد.  

منوچهر محمدی در سخنرانی در جمع ضد انقلاب در خرداد سال 1378 با وجودی که هیچ مدرکی دال بر دانشجو بودن وی در هیچ دانشگاهی وجود نداشت؛بارها به دروغ بر دانشجو بودن خود تأکید کرده و بیان داشته است: «حکومتی غیرمذهبی باید در کشور سرکار بیاید، بنده در بین دانشجویان هستم و سازمان دانشجویی را به عنوان یک سازمان غیرمذهبی اداره می‌کنم و به دلیل بودن با دانشجویان به خواسته های آنها واقف هستم» و البته بعدها بوش نیز از دروغ‌های محمدی تقدیر شایانی کرد. 

منوچهر محمدی به همراه برادرش اکبر محمدی نیز از جمله افرادی بودند که در دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شد، اما پس از چندی حکم آنها به ۱۵ سال حبس تقلیل یافت. 

وی پس از مرگ برادرش، از فرصت مرخصی زندان برای حضور در مراسم خاکسپاری برادرش اکبر محمدی که او هم یکی از متهمان حضور در ناآرامی‌های دانشجویی ۱۸ تیر بود، از ایران خارج و به کردستان عراق سفر کرد.  

محمدی از کردستان عراق به ترکیه رفت تا روادید سفر خود به آمریکا را از سفارت این کشور در آنکارا دریافت کند. اما پلیس ترکیه وی را به خاطر حضور غیرقانونی در این کشور به مدت ۱۱ روز بازداشت می‌کند و سپس به عراق باز می‌گرداند.  

او پس از بازگشت به عراق، با کمک سفارت آمریکا در این کشور مستقیما به آلمان منتقل شده و از آنجا به آمریکا منتقل می‌شود. 
 
 
"بهروز جاوید تهرانی"

 
بهروز جاوید تهرانی فعال دانشجویی و سیاسی در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ در سن ۱۹ سالگی در حوادث کوی دانشگاه بازداشت شد.  

وی به خاطر حضور در اعتراض‌ها و حوادث کوی دانشگاه تهران از سوی دادگاه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به هشت سال زندان محکوم شد. 

دادگاه تجدیدنظر حکم هشت سال زندان وی را در این دوره به چهار سال زندان و سه سال حبس تعلیقی کاهش داد و جاوید تهرانی در اواخر سال ۱۳۸۲ با نظر قاضی مبنی بر معلق شدن ۳ سال از دوران محکومیتش و با استفاده از قانون آزادی مشروط از زندان آزاد شد و مابقی حکم وی به حالت تعلیق در آمد.

جاوید تهرانی بعد از آزادی از زندان به فعالیت سیاسی خود ادامه داد. 

وی در طول سال ۱۳۸۳ دو بار دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. 

تاریخ یکی از دستگیری‌های وی در روز ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۸۳ بود که پرونده‌ای در همین زمینه برای وی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تشکیل شد. هر دو بار این بازداشت‌ها به خاطر حضور وی در تجمع اعتراضی در مقابل دفتر سازمان ملل متحد برای حمایت از زندانیان سیاسی بود. 

بهروز جاوید تهرانی مجددا در تاریخ ۴ خرداد ماه سال ۱۳۸۴ به اتهام ارتباط با گروه‌های معاند نظام بازداشت و در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به تحمل ۷ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد. 

سرانجام وی با پایان دوره محکومیت در تاریخ ۵ دی ماه ۱۳۹۰ از زندان آزاد شد. 
 
"حشمت‌الله طبرزدی"

 متولد ۱ فروردین ۱۳۳۸ در روستای دُرّاز توابع گلپایگان اصفهان 


طبرزدی در سال ۱۳۵۶ و در آغاز ورود به دانشگاه به آزادیخواهان مستقل از گروه‌های سیاسی موجود-مذهبی و چپ-، پیوسته و مخالفت خود با رژیم حاکم را با فعالیت در جنبش دانشجویی به ویژه به مناسبت بزرگداشت ۱۶ آذر ۱۳۳۲ که سه دانشجو توسط رژیم شاه کشته شدند، شروع کرد و به دلیل همین مبارزات در بهار ۵۷ از دانشکده اخراج موقت شد. 

با پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ عملا فعالیت‌های فرهنگی-سیاسی-تشکیلاتی خود را در انجمن اسلامی دانشجویان ادامه داده و به زودی در گروه رهبری این انجمن در آمد و با مطالعه کتب فلسفی مطهری-طباطبایی دو تن از فیلسوفان معاصر اسلامی، از مروجین اندیشه اسلام انقلابی شد. 

در پایان سال ۵۸ به عنوان نمایندهٔ انجمن اسلامی در شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت بود. 

در همین رابطه و به دنبال صدور پیام نوروزی امام خمینی(ره) در سال ۵۹ جزء دانشجویانی بود که به گفته خودش دست به انقلاب فرهنگی زد. 

طبرزدی از سال ۶۸ تا ۷۳ به مدت ۴ سال به فعالیت‌های تشکیلاتی سیاسی اتحادیه مشغول بود. تا آنجا که مجوز فعالیت "پیام دانشجو"به عنوان هفته نامه‌ای سراسری را از وزارت ارشاد کسب نمود. 

بسته شدن روزنامه سلام بهانه‌ای برای حرکت گروهی دانشجویان در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ فراهم آورد.حادثه ۱۸تیر ۱۳۷۸ نقطه تاریکی در مبارزات دانشجویی شد که از طبرزدی یک فرد شاخص در میان اپوزیسیون درون مرز ساخت که پایه حرکت‌های بعدی را بنیان گذاشت و در این میان طبرزدی بازداشت شد. 

از ۱۳۷۹ به بعد او به زندان‌ محکوم شد. ابتدا به ۱۴ سال زندان که بعدها به ده سال تخفیف یافت. 

"حشمت‌الله طبرزدی" در مسیر انتخابات ۱۳۸۸ مواضع خودش را در مصاحبه با شبکه‌های خارجی بیان می‌کرد و همراه با مردم در اغتشاشات خیابانی حضور داشت و در نهایت در ظهر روز ۷ دیماه ۱۳۸۸، بلافاصله پس از تجمع‌های غیر قانونی آشوبگران در تاسوعا و عاشورای حسینی (۵ و ۶ دی ۱۳۸۸) بازداشت شد. 
 
"عباس دلدار" 
 
عباس دلدار که در جریان حوادث کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸ به اتهام مشارکت در اعتراض‌های عمومی و دانشجویی و تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی،بازداشت و ابتدا محکوم به اعدام شد؛ اما دادگاه تجدید نظر به ۱۵ سال حبس؛ رای داد.دلدار پس از تحمل بیش از نیمی از محکومیت خود در 24 دی ماه سال 1385 مشمول آزادی مشروط شده و از زندان آزاد شد. 

وی پیش از بازداشت عضو هیچ حزب و گروه و دسته و سازمان سیاسی نبوده است. 
 
"محسن سازگارا"

محمدحسن (محسن) سازگارا، فرزند محمدعلی، در سال 1333 در خانواده‌ای نسبتاً مرفه در تهران متولد و پس از پایان تحصیلات متوسطه، وارد دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف کنونی) شد که احتمالاً در سال 1351 بوده است. 

سازگارا پس از مدتی از ادامه تحصیل در این دانشگاه معتبر ایرانی منصرف شد و به آمریکا رفت تا در دانشگاه شیکاگو در رشته فیزیک تحصیل کند. 

در آنجا به فعالیت‌های سیاسی روی آورد و بنا به گفته برخی، به عضویت نهضت آزادی در آمده و عضو انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا شد.

سازگارا: «من خودم پیش از انقلاب هم مبارز خارج از کشور بودم. وقتی برای ادامه تحصیل به خارج رفتم از فعالین جنبش دانشجویی خارج کشور هم بودم» 

وی از جمله افراد تاثیرگذار در غائله 18 تیر بود که باید در مطبوعات وظایف غرب را انجام می‌داد.

محسن سازگارا، پس از حوادث خرداد ماه سال ۱۳۸۲ در کوی دانشگاه تهران، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب بازداشت شد و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، به تحمل ۷ سال حبس تعزیری محکوم شد. 

وی پس از سه ماه بازداشت موقت در زندان اوین، سرانجام با قرار وثیقه آزاد شد. 

سازگارا پس از خروج از ایران، به فعالیت در صدای آمریکا در رابطه با مسائل سیاسی ایران به ویژه تحلیل و بررسی فتنه پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) و همچنین فعالیت‌های سیاسی در وبسایت شخصی‌اش پرداخت.
 
 "مهرانگیز کار" 

مهرانگیز کار وکیل و روزنامه‌نگار 

او متولد سال ۱۳۲۳ در شهر اهواز و دانش‌آموخته دوره کارشناسی رشته حقوق دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصاد دانشگاه تهران است. 

در فروردین سال۱۳۷۹ مهرانگیز کار در کنفرانس «ایران بعد از انتخابات» که توسط بنیاد "هانریش بل" در برلین برگزار شده بود (مشهور به کنفرانس ننگین برلین) شرکت کرد. 

مهرانگیز کار پس از بازگشت از این کنفرانس در شعبه سوم دادگاه انقلاب مورد بازجویی قرار گرفت و دستگیر شد. 

وی به مدت دو ماه در زندان اوین زندانی بود و پس از آن آزاد شد و سپس موفق شد به خارج از کشور برود.

در همین دوره همسرش، سیامک پورزند، با اقرار به مطالبی بیان کرد که آنها توسط یک نهاد جاسوسی آمریکا برای براندازی نظام تلاش می‌کنند. 

مهرانگیز کار از سال ۱۳۸۱ در تبعید به سر می‌برد و با دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های معتبر جهان از جمله دانشگاه هاروارد و کلمبیا در آمریکا و موسسه تدا در ژاپن در زمینه حقوق بشر همکاری کرده‌ است. 

مهرانگیز کار هم اکنون در «مرکز پِمبروک برای تدریس و تحقیق در مورد زنان» در دانشگاه براون مشغول به کار است. 
 
"اکبر گنجی" 
 
اکبر گنجی متولد ۱۱ بهمن ۱۳۳۸، تهران 
 

با پیروزی "محمد خاتمی" در دوم خرداد ۱۳۷۶ و در انتخابات ریاست جمهوری، یاران او که اکبر گنجی نیز در میان آن‌ها بود به نام اصلاح طلبان شهره شدند و فعالیت‌های گستردهٔ سیاسی و اجتماعی را پی گرفتند. 

زندانی شدن اکبر گنجی به دلیل واکاوی فاشیسم مذهبی در دانشگاه شیراز و انتشار هفته نامه "راه نو" از رویدادهای چشمگیر این دوران زندگی اوست. 
 
وی پس از شرکت در کنفرانس ننگین برلین، پس از بازگشت به ایران در فرودگاه مهرآباد تهران در مورخ سوم اردیبهشت ۱۳۷۹دستگیر شد. 

دادگاه اولیه گنجی به ریاست قاضی مرتضوی وی را به دلیل چند اتهام سنگین سیاسی به ده سال حبس و پنج سال تبعید محکوم کرد؛ اما دو سال بعد در دادگاه تجدیدنظر حکم گنجی تنها به شش ماه حبس کاهش یافت. 

پس از آن با اعتراض دادستانی، حکم گنجی دوباره نقض شد و این بار به شش سال حبس تبدیل شد. 

گنجی چند ماه پس از پایان دوران زندان به خارج از ایران مسافرت کرد. 

گنجی از همان ابتدا، سفر خود را موقتی نامید و گفت به کشور باز خواهد گشت. 
 
 
"فاطمه حقیقت جو"
 
فاطمه‏ حقیقت‌جو نمایندهٔ اصلاح‌طلب دوره ششم مجلس شورای اسلامی بود. 
 
فاطمه حقیقت جو در سال ۱۳۸۰ در دادگاهی به ریاست «سعید مرتضوی» به بیست ماه زندان محکوم شد که در دادگاه تجدیدنظر به ریاست «احمد زرگر» به هفده ماه کاهش یافت.  
  
وی دارای دکترای مشاوره، پژوهشگر و مدرس دانشگاه‌های تهران و مراکز آموزش عالی فرهنگیان، نایب رئیس انجمن مشاوره ایران، ۱۰ سال سابقه در پست‌های امور تربیتی و مشاوره آموزش و پرورش، عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تربیت معلم تهران و دو دوره عضو سازمان غیرقانونی «دفتر تحکیم وحدت» بوده است.  
  
پس از مهاجرت فاطمه حقیقت جو به خارج از کشور، بورسیه‌های تحصیلی از طرف آمریکا برای او صادر شد.

فاطمه حقیقت جو در سال‌های 2005 تا 2006 در «مرکز مطالعات بین‌الملل دانشگاه ام آی تی» مشغول به فعالیت شده و پس از آن به جهت خوش خدمتی‌اش در ایران برای سران کشورهای غربی به عنوان پژوهشگر در «مرکز زنان در سیاست و سیاستگذاری دانشگاه هاروارد» مشغول به کار شده است. 
  
وی در جریان اغتشاشات سال 88 تلاش گسترده‌ای برای برگزاری کمپین‌های اعتراضی در خارج از کشور می‌کند، او با همکاری اکبر گنجی و برخی دیگر به برگزاری هر چه پرشور تر این کمپین‌ها همت می‌گمارد تا از آن سو مورد توجه دولت‌های غربی قرار گرفته و به خیال خودشان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران درخواست کمک‌های مالی کنند! 
 

"فریبا داوودی مهاجر"

 فریبا داوودی­ مهاجر مشاور دوران اصلاحات، ضدانقلاب فعلی ساکن آمریکا و عضو سازمانی غیرقانونی به نام سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی(ادوار دفتر تحکیم وحدت) است. 

وی مدعی است فعال حقوق زنان و حقوق بشر است، اما تمام فعالیت­‌هایش در تضاد ریشه‌ای با اصول اسلام قرار دارند.

مهاجر به گفته خودش ابتدا در ایرلند کشف حجاب کرد؛اما به طور رسمی در مقابل دوربین شبکه صدای آمریکا حجاب خود را از سر برداشت.

وی علت تغییر مداوم ظاهر خود را ترس از کنار زده شدن از برخی محافل سیاسی می‌داند.

مهاجر پس از خروج از ایران با همکاری دوستان خارج نشین خود هدایت فتنه‌ای را در دست گرفت که از ابتدا محکوم به شکست بود.

همچنین داوودی در ۲۹ فروردین ماه سال ۱۳۸۶، به دلیل شرکت در تظاهرات، به چهار سال زندان محکوم شد. 

اتهامات وی اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، مصاحبه با رسانه‌های خارجی، و نشر اکاذیب بود.

"پایان"

هر ساله با رسیدن به اواسط تیر ماه، تصاویر و مطالب اغتشاشات حادثه 18 تیر از آرشیوها خارج شده و بازخوانی می‌شود تا برگی دیگر از خیانت معاندان نظام مرور شود.

برگی که ریشه خصومت‌ها و تحرکات چند سال اخیر از جمله فتنه 88 و همچنین ترورها و فشارها و شاخ و برگ جریان معاند ملت و نظام اسلامی را فاش می‌کند. 

این گزارش تنها گوشه کوچکی از نگاه ما در گذر تلخ تاریخ بود که با توجهات حضرت ولی عصر(عج) و نائب بر حق ایشان حضرت آیت الله خامنه‌ای تمامی فتنه‌های دشمنان نقش بر آب شده و جز ننگی و خاری چیزی در سبد فتنه‌های آنان باقی نمی‌ماند.

ترس اصلاح طلبان از شکست انتخاباتی؛ چقدر در انصراف «عارف» تأثیر گذاشت؟

پیام های مردمیِ انصراف «عارف»
تعارف با خودتان را کنار بگذارید؛قبول کنید آراء ضدّنظام خیلی کمتر از آن است که فکر می کنید. لازم است در شیوه سیاست ورزی تان کمی تجدیدنظر کنید. جدیداً حجّاریان نیز در مقاله ای به لزوم عُرفی تر شدن سکولاریسم در ایران اشاره کرده است.

بعد از «فتنه 88» این اوّلین انتخاباتی بود که اصلاح طلبان سعی کردند مردانه وارد گود رقابت شوند و شعارها، آرمان ها، برنامه ها و شخصیت های سیاسی شان را به رأی مردم بگذارند.

اصلاح طلبان در «انتخابات مجلس نهم» با تحریم بی حاصل انتخابات از پدیده وزن کشی آراء خودشان فرار کردند. امّا اینبار آنها بدون هیچ بهانه ای از جمله ردّ صلاحیت نامزدهایشان و یا تحریم صندوق های رأی پا به عرصه رقابت گذاشتند، آنها تنها گزینه ای که برای فرستادن می شناختند «عارف» بود و بس. 

«عارف» هم البتّه همانطور که در ابتدا قول داده بود واقعاً اصلاح طلبانه آمد، او در مناظرات تلویزیونی که فراگیرترین تریبون سخن گفتن با آحاد مردم بود، اصلی ترین شعارها و برنامه های اصلاحات را با استحکام تمام بیان کرد.

از اینکه همه مشلات کشور حاصل کنار گذاشته شدن اصلاح طلبان از مدیریت کلان کشور است گرفته تا اینکه فضای امنیتی؛ جامعه، فرهنگ و دانشگاه را آکنده کرده است و یادآوری کارنامه اقتصادی و دیپلماتیک دولت 8 ساله «محمّد خاتمی»؛ همه و همه نشان می داد وی بنا ندارند با پارادایمی غیر از پاردایم اصلاح طلبی پا به عرصه انتخابات بگذارد.

او حتّی اوّلین جملات اش در مناظره (سیاسی) سوم صدا و سیما را به متّهم کردن نیروهای امنیتی کشور به دستگیری حامیانش (بدلیل آنچه حمل عکس «خاتمی» می خواند)؛ اختصاص داد. 

«عارف» تا توانست تلاش کرد که ظرفیت های انتخاباتی "جنبش موهومی سبز" و رادیکال های جبهه اصلاحات را نیز به میدان بکشد و ابداً به بهانه حفظ ایده آل های عُرفی نظام از چنین آرائی چشم نپوشید. از طرف دیگر نیز مانند دور قبلی انتخابات ریاست جمهوری حدّاکثر قدرت خود را گذاشت تا با تخریب اوضاع کنونی کشور و انتقاد از دولت های نهم و دهم بر موج احتمالی "ضدّاحمدی نژادیست ها" نیز سوار شود، تا جاییکه با موهومی خواندن "جریان انحراف" سعی کرد همه نارسایی های دولت را به پای منش و تفکّر اصولگرایانه بریزد و آراء احتمالی منفی دولت را نیز زیر دست خویش جمع آورد.

پس می بینید که حقیقتاً «عارف» برای اصلاحات کم نگذاشت، علیرغم اینکه برخی از هم تیمی های وی در جبهه اصلاح طلبی و برخی نخبگان اصلاحات غالباً وی را یک اصلاح طلب واقعی نمی پنداشتند امّا بالاخره با دیدن گزینه آلترناتیو او یعنی «روحانی»؛ عُمده ظرفیت های اصلاح طلبی و تیم مشاوران خُبره این جبهه پای کار «عارف» آمد. متقابلاً نیز او سعی کرد واقعاً یک نوستالژی مثبت از دوره اصلاحات بسازد و به هیچ وجه در حوزه رقابت مولتی گفتمانی و گفتمان سازی التقاطی غرق نشد. او همانطور که گفت و عمل کرد، نشان داد که تنها و تنها با شعارها و آرمان های اصلاح طلبانه وارد گود شده است.


بنابر این می بینید که «عارف» و مشاورانش برای اصلاحات کم نگذاشتند، امّا نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که جایگاه وی در نظرسنجی ها و حتّی معتبرترین نظرسنجی کشور فراتر از حدّ خاصّی نرفت، هر چند کاندیدای اصلاحات شتاب در جذب اقبال مردمی را تجربه کرد ولی واقعاً به نظر نمی رسید بتواند جایگاه رقبای سرسختش را مال خود کند.

بر این مبنا رفته رفته در محافل پشت صحنه سیاسی این جریان، افزایش اختلافات درباره ائتلاف مشاهده شد زیرا طیف نزدیک تر به «هاشمی رفسنجانی» و تکنوکرات های این جبهه سعی کردند با ایجاد فشار به بهانه عدم رأی آوری «عارف» وی را مجبور به کناره گیری کنند. 
ادامه مطلب ...

آقای "روحانی"؛ چرا مقامات غربی در قبال دیپلماسی شما جشن گرفته اند؟

تناقضات روحانی درباره "دیپلماسی هسته ای اصلاحات"
«استراو» : «در قطار بودم که «کمال خرّازی» زنگ زد... من به توالت رفتم و از آنجا گفتگو با وی را ادامه دادم. درخواست داشت که اجازه بدهیم حدود 10 سانتریفیوژ برای فعّالیت های تحقیقاتی در ایران کار کنند که تأکید کردم، اجازه فعّال کردن 1 دستگاه سانتریفیوژ را هم به ایران نمی دهیم.»

بینش خاصّ سیاسی اسلام باعث شده در «جمهوری اسلامی»، شاخصه های گوناگونی برای نقد عملکرد عناصر سیاسی و کارگزاران کشور بوجود بیاید. یکی از روش های متداول که برآمده از آیات قرآن و فرمایشات امام (ره) و رهبری است؛ مربوط به ارزشیابی دشمنان خارجی از عملکردهای کاگزاران نظام اسلامی است. 

ما در ایران درست وقتیکه دشمنان بخصوص در آمریکا، اسرائیل و انگلیس و ... از اعمال دولت هایمان خشمگین می شوند به این مفاهمه و شهود می رسیم که احتمالاً دولت در حال طیّ مسیر صحیحی است. بالعکس هنگامی که مقامات کشورهای متخاصم انقلاب اسلامی نسبت به یک عملکرد خاص خوشحال می شوند و برای آن به پایکوبی دست می زنند؛ به این حسّ هشدار آمیز نزدیک می شویم که احیاناً دولت و سیاسیّون راه درستی را انتخاب نکرده اند.

«مشرق» در مطلب قبلی با ادلّه ای روشن و روایی اثبات نمود "دیپلماسی هسته ای اصلاحات" از خطّ قرمزها و ایده آل های مجموعه نظام اسلامی خارج شده بود و بر این مبنا از کاندیداهای ریاست جمهوریخواست برای جلب آراء؛ عقبگردهای اصلاح طلبان در موضوع فناوری هسته ای را به پای رهبری معظّم انقلاب اسلامی ننویسند

و امّا اینجا برای آنهایی که هنوز نگاه خوش بینانه ای به "دیپلماسی هسته ای اصلاحات" دارند و آن را کارآمد فرض می کنند، یک بوتّه نقد دیگر را باز می نماییم.

یادآور می شود، مستندات تاریخی مورد بحث عموماً از کتاب تألیفی «حسن روحانی» (امنیت ملّی و دیپلماسی هسته ای) آورده شده است.

«ری تکیه» تحلیل گر ارشد آمریکایی و عضو برجسته «شورای روابط خارجی ایالات متّحده» (بالاترین مرجع تصمیم سازی در امور خارجی آمریکا) درست چند روز بعد از پایان «آلماتی 1» و بعد مواجهه با موفّقیت بینابین دیپلمات های ایرانی و غربی در «قزاقستان»؛ طیّ گزارشی مهم به تحلیل گام بعدی ایالات متّحده در «آلماتی 2» می پردازد.

وی در گزارشی برای «اندیشکده شورای روابط خارجی ایالات متّحده» خواستار بازگشت به ماهیّت گفتگوها طبق ایده اروپایی ها می شود و می نویسد: «طیّ ده سالی که آمال ایران، امنیّت و وساطت بین الملل را تحت الشّعاع قرار داده، موفّق ترین مذاکرات توسّط وزرای امور خارجه کشورهای فرانسه، آلمان، و انگلیس تحت نام E3 از 2003 تا 2005 م. صورت گرفت. در آن زمان ایران برای مذاکره و توافق رضایت بخش دوجانبه آماده بود. 

یکی از ابتکارات E3 این بود که تشخیص داد موضوع هسته ای نمی تواند از مفهوم امنیّت جدا باشد. برای پیشبرد این دیپلماسی، آنها نه تنها درباره تحریم های اقتصادی و تخلّف های هسته‌ای ایران، بلکه درباره کل موضوعات امنیّتی، گفتگوها را انجام دادند. با فرض اینکه راهکار دیپلماسی E3 موفّق ترین راهکار بود بنابر این، مذاکره کنندگان باید راهبرد آن زمان را در نظر بگیرند.» 

 آنچه منظور «تکیه» از کلّ موضوعات امنیّتی است دقیقاً همان چیزی است که مقامات دولت اصلاحات از آن به حمله قریب الوقوع آمریکا علیه ایران بعد از «افغانستان» و «عراق» یاد می کردند.

برای آنکه با مقامات اصلاح طلب درباره ترس توهّمی به مفاهمه رسید، می توان به قسمتی از خاطرات «حسن روحانی» در کتابش اشاره کرد: «مسئله اشغال عراق و سقوط «بغداد» هم اذهان همه را به خود مشغول کرده بود. کسی فکر نمی کرد رژیم «صدّام» ظرف سه هفته سقوط کند ... لذا عدّه ای مسحور قدرت نظامی به ویژه قدرت هوایی آمریکا شده بودند و تصوّر می کردند آمریکا به هر کشوری حمله کند، ظرف چند هفته می تواند حکومت آنجا را به سقوط بکشاند. وقتی آمریکا در عراق پیروز شد، فشارهای خود را نسبت به مسئله هسته ای ایران تشدید کرد ... نگرانی هایی در کشور شروع شد.» («امنیت ملّی و دیپلماسی هسته ای»- «حسن روحانی»- «مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص»-ص 58).

مذاکره در حقیقت یک میز تقسیم منافع است، در مذاکره ما شاهد یک معادله روشن از "بده- بستان" های متنوّع هستیم. دیپلمات ها پشت میز مذاکره چیزی درباره تئوری های کشورداری یا اعتقادات ایدئولوژیک و مبانی کشورداری نمی گویند، آنها یک خواست روشن دارند؛ اینکه چیزی بدهند تا یک چیز بگیرند. بی تردید تیم دیپلماتیک «حسن روحانی» و تیم تروئیکای اروپایی هم همین کار را کرده اند، مسئله ای که مطرح می شود این است که اگر این "کیک منافع" درست تقسیم شد، چرا طرف غربی از آن راضی بود امّا طرف ایرانی از آن همیشه احساس سرخوردگی می کرد؟

سلسله مذاکرات «جمهوری اسلامی» و تروئیکای سه کشور اروپایی (انگلیس- فرانسه- آلمان) بعد از «سعدآباد» به «بروکسل» و سپس به «پاریس» (آبانماه 1383 ه.ش) رسید. ایران در «پاریس» دو تعهّد مشخّص را پذیرفت: اوّل اینکه: «به عنوان اقدام دیگری برای اعتماد سازی، ایران به صورت داوطلبانه کلّیه فعّالیت های مرتبط با غنی سازی و بازفرآوری را که برای دوره مذاکرات ادامه خواهد داشت، اجرا می کند و تعلیق جامع خواهد بود» (یکی از بندهای توافق نامه به پیشنهاد تیم ایرانی) و دوم اینکه ایران پذیرفت،"ضمانت های عینی" ارائه خواهد کرد که برنامه هسته ای کشور صرفاً برای برنامه صلح آمیز است.

«علی باقری» (معاون دبیر شورای عالی امنیت ملّی) اخیراً در نقد ادّاعاهای «روحانی» سخنرانی مفصّلی ترتیب داد، وی در بخشی از این سخنرانی در باب توضیح مفهوم "تضمین عینی" می گوید: «در گفتگوها گفتند: "تضمین عینی" موقعی است که اگر هم شما بخواهید منحرف شوید، نتوانید و این موقعی است که شما حتّی دانش هسته ای هم نداشته باشید. یکی از مسئولین اروپایی به ساعتی که در مذاکره بوده اشاره می کند: این ساعت رو نگاه کنید. ما که می گوییم شما باید "تضمین عینی" بدهید؛ این است که در واقع اوّلاً باید جلوی حرکت عقربه های ساعت را بگیرید (یعنی تعلیق فعّالیت ها)، که همین الآن دارید انجام می دهید. دوم باید اجزای این ساعت را از هم جدا کنید. (گویا سیگاری دستش بوده، این سیگار را می کوبد در جاسیگاری) سوم همه آنها را باید تخریب بکنید.» 

مشکل تیم هسته ای دولت اصلاحات دقیقاً از همین جا بحرانی شد، زیرا "ضمانت عینی" یک بارِ حقوقی متعیّن داشت که قدرت چانه زنی طرف ایرانی را کاملاً محدود می کرد. "تضمین عینی" یعنی طرف گفتگو متعهّد می شود اقدام یا سلسله اقداماتی عملی برای اینکه از توافق منحرف نشود؛ را اعلام کند و البتّه این تضمین قاعدتاً باید از منظر طرف دوم مذاکره پذیرفته شود. بحران دوم این بود که معلوم نبود «دوره مذاکرات برای تمهیدات بلندمدّت» چه مقدار طول می کشد، چند ماه، چند سال یا ... . خود «روحانی» در کتابش می نویسد: «با ما شرط کردند که دوره مذاکره 6 تا 7 ماه باشد.».

بعد از این، تیم وقت تصمیم گرفت مذاکرات فشرده و جداگانه ای را با اروپا و آژانس ترتیب دهد، امّا هر چه جلوتر رفت بیشتر با واقعیّت های ملموس تعهّدات «پاریس» آشنا شد. «روحانی» در سفر به اروپا با «ژاک شیراک» (رئیس جمهور وقت فرانسه)، «گردهارد شرودر» (صدراعظم آلمان)، «یوشکا فیشر» (وزیر خارجه آلمان) دیدار می کند تا درباره "ضمانت های عینی ایران" به توافق برسند (اسفندماه 1383 ه.ش). 

«شیراک» در این دیدار به مسئول تیم ارشد مذاکره کننده «جمهوری اسلامی» می گوید: «غنی سازی و بازفرآوری جز برای سلاح هسته ای فایده ندارد. باید ببینیم که به نام استقلال بدنبال راه خودتان هستید یا بر تمایل دنیا توجّه می کنید. موافقم که مذاکره کنندگان به دنبال مصالحه باشند ولی در مورد غنی سازی از خط قرمز عبور نخواهند کرد. اگر خودتان هم با وزرای خارجه سه کشور جلسه بگذارید؛ نتیجه فرق نخواهد کرد.». 

ملاقات «روحانی» و «فیشر» هم چندان تعریف نداشت، «روحانی» در کتابش در اینباره می نویسد: «فیشر: برای ما در مرحله اوّل تضمین عینی به معنای عدم شروع غنی سازی است. روحانی: در تهران در توافق «سعدآباد» در حضور شما در مصاحبه گفتم: تعلیق حدّاکثر یک سال خواهد بود. فیشر: در مذاکرات چنین نبوده، در مذاکرات گفتیم فعلاً از مدّت تعلیق حرفی نباشد.». 

وی همچنین در رابطه با دیدار «شرودر» می نویسد: «روحانی: این مسئله، در کشور ما به "غرور ملّی" تبدیل شده است. اگر راه حل مورد رضایت مردم نباشد، پایدار نخواهد بود. شرودر: با کمال احترام نسبت به مردم ایران معتقدم که مردم شما اطّلاعی از مسائل اتمی ندارند، اگر «رهبری» خردمند به مردم خود بگوید این امری است که به لحاظ سیاسی و اقتصادی به صلاح شان نیست، آن ها خواهند پذیرفت. من راه حل دیگری نمی شناسم. روحانی: همانطور که سایر اعضای «N.P.T» حقّ تولید سوخت دارند، ما هم حق داریم و اجاز ه تحقیر ایران را نمی دهیم. شرودر: مسئله ما معاهدات بین المللی نیست، «N.P.T» اصلاً مهم نیست. مهم این است که از طریق اعتماد اروپا به ایران، جهان به ایران اعتماد پیدا کند. بدون اعتماد اروپا و جهان، امکان حل مسئله وجود ندارد. روحانی: شما می خواهید سوخت تولید نکنیم یا سلاح هسته ای؟ شرودر: ما هردو به لحاظ سیاسی آدم بالغی هستیم! صریح صحبت کنیم؛ «N.P.T» کافی نیست. برای ادامه کار، تنها یک راه را می بینیم؛ واقعاً مطمئن نیستم غیر از انصراف راه حل دیگری وجود داشته باشد.» («امنیت ملّی و دیپلماسی هسته ای»- «حسن روحانی»- «مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص»- فصل 8).

شکست سفر «روحانی» به اروپا برخی مسئولین و کارشناسان در ایران را وارد شوک کرد، هر چند که جراید حامی دولت خبرهای خوش تر و مواضع مقاومتی از «دبیر شورای عالی امنیت ملّی» مخابره می کردند. 

«روحانی» طیّ کنفرانس مطبوعاتی در 15/12/1383 درست چند روز پس از اتمام سفر اروپاییش می گوید: «اکنون توپ در زمین اروپاست!». امّا به نظر می رسید واقعیّت چیزی دیگری باشد، زیرا توپ در دورازه ایران بود و کسی را می خواست که توپ را از زمین ایران خارج کند. (البتّه چندی بعد آن نفر مستقیماً وارد میدان شد زیرا با دستور مستقیم رهبر معظّم انقلاب اسلامی مذاکرات با تروئیکای اروپا لغو شد.) ماجرا این بود که تیم ارشد دیپلماسی هسته ای دیگر قادر نبود به تنهایی توپ را از دروازه خودی در بیاورد، «روحانی» در واپسین تلاش ها در 4 فروردین ماه 1384 ه.ش نامه ای به وزرای خارجه سه کشور اروپایی ارسال کرد.

نامه طرف ایرانی در واقع راهی بود تا به مقامات تروئیکا نشان دهد تفسیر ایران از تعهّدات «پاریس» با تفسیر اروپایی ها متفاوت است. «روحانی» سعی کرد در این نامه 6 بند را در قالب تعریف طرف ایرانی از مفهوم"تضمین عینی" مطرح کند. لیکن پاسخ تروئیکا باز هم صریح و روشن است: «دیدگاه ما این است که متن صریح توافق «پاریس» بدون تفسیر یا شرایط دیگر، تنها مرجع برای طرف های توافق است.».


اصلاح طلبان می دانستند شکست در روند دیپلماسی هسته ای تا سالیان سال به عنوان یک نقطه منفی در کارنامه اصلاح طلبان ثبت خواهد شد، 
بنابر این سعی کردند در ظاهر هم که شده برای پاسخ به مطالبات مردمی و نظام، ژست های شجاعانه و مقتدارانه را در دستور کار قرار دهند.

در نتیجه مورّخ 3/1/1384 اطراف مذاکره بار دیگر گرد میز «پاریس» می نشینند. در این مذاکرات مسئول تیم دیپلماتیک ایران، «محمّدجواد ظریف» (سفیر وقت جمهوری اسلامی در «سازمان ملل متّحد»)؛ طرحی را از طرف مقامات هسته ای ایران تسلیم طرف اروپایی می کند. با مشخّص شدن عدم پذیرش این طرح توسّط تروئیکا در «کمیته راهبری هسته ای ایران- اروپا» طیّ اوایل اردیبهشت ماه همان سال؛ نگرانی ها در کشور چندین برابر می شود و مقامات اصلاح طلب این نشست را یک "شکست" عنوان می کنند. 

همزمان «محمّد البرادعی» تمام امیدهای دیپلمات های اصلاح طلب در «تهران» را نقش بر آب می کند (2/1/1384)، زیرا اعلان می کند که ‌آمریکا پیشنهاد «آژانس» در خصوص دادن "ضمانت های امنیتی" به ایران، در ازای توقّف برنامه های اتمی را منتفی دانسته است («پایگاه خبری آفتاب»- «مهمترین تحوّلات هسته ای ایران در سال 1384»). این همان امیدی بود که برخی خیال می کردند با باز شدن پای آمریکا به مذاکرات تروئیکا، تردیدهای اروپایی ها برای توافق با ایران حل می شود! 

سپس «البرادعی» سراسیمه به تهران می آید (17/1/1392) و متعاقباً بحث ها در رابطه با اینکه ایران به تروئیکا برای نهایی شدن نتیجه مذاکرات مهلت مشخّص داده؛ سر زبان ها می افتد. در آخرین روز فروردین ماه «مجلس هفتم شورای اسلامی» سه مقام امنیتی دولت شامل: وزیر اطّلاعات، وزیر کشور و «دبیر شورای عالی امنیت ملّی» را برای ادای توضیحات به صحن غیرعلنی فرا می خواند.

 «روحانی» در حاشیه جلسه غیرعلنی به خبرنگاران پارلمانی می گوید: «هر زمان که احساس کنیم مذاکرات فایده ندارد و اروپا به دنبال اتلاف وقت است و ما برای به نتیجه رسیدن مشکل داریم در همان زمان مذاکرات را قطع خواهیم کرد و این کار قطعاً سقف زمانی مشخصی ندارد» («پایگاه خبری آفتاب»- 31/1/1384).

 ماجرا از این قرار بود که اصلاح طلبان هرگز دوست نداشتند نتیجه مدیریت شان بر «پرونده دیپلماتیک هسته ای ایران» به عنوان یک 
"غرور ملّی" به شکست بینجامد. آنها می دانستند شکست در روند دیپلماسی هسته ای تا سالیان سال به عنوان یک نقطه منفی در کارنامه اصلاح طلبان ثبت خواهد شد، بنابر این سعی کردند در ظاهر هم که شده برای پاسخ به مطالبات مردمی و نظام، ژست های شجاعانه و مقتدارانه را در دستور کار قرار دهند.

دست آخر نتیجه کارساز بودن هشدارهای دیپلمات های اصلاحات به تروئیکا به دور جدید مذاکرات در «ژنو» موکول می شود. لذا 4 خردادماه «حسن روحانی» در قامت مسئول پرونده هسته ای کشور همراه هیئتی وارد «ژنو» می شود. در این نشست طرف ایرانی از سه کشور اروپایی می خواهد، طرح پیشنهادی حلّ مسئله که قرار بوده در «پاریس» مطرح کنند و تا آن زمان طول کشیده؛ را ارائه دهند.

«روحانی» مذاکره کننده ارشد وقت، قسمتی از لین دیالوگ را آورده است: «جک استراو (وزیر خارجه انگلیس): ما می توانیم فهرستی طولانی از اقداماتی که باید انجام شود را ارائه دهیم. روحانی: آیا در طرحی که می خواهید بدهید، غنی سازی برای ایران هست یا نه؟ استراو: موضع الآن ما این است که؛ نه! فیشر (وزیر خارجه آلمان): سخت است به ایران تکنولوژی هسته ای بدهیم. 

استراو: در زمینه غنی سازی داخل ایران و نه برای ایران. هیچ تعهّدی از قبل نمی توانیم بدهیم اگر شما می خواهید، غنی سازی داخل ایران داشته باشید. فیشر: اگر فکر می کردید ما می گوییم شما می توانید غنی سازی داشته باشید؛ اشتباه می کنید!». نهایتاً ماحصل «ژنو» این می شود که سه کشور اروپایی در طرح پیشنهادش تعجیل کنند و برای آن سقف زمانی تا تیر- مرداد آتی تعیین می گردد («پایگاه خبری آفتاب»- «مهمترین تحوّلات هسته ای ایران در سال 1384»).

لیکن علیرغم تفاهم صورت گرفته در «ژنو» فیمابین «روحانی» و وزرای خارجه تروئیکا؛ نظر «جمهوری اسلامی» کاملاً تغییر می کند، زیرا منابع خبری در ایران به نقل از افراد مطّلع ناشناس اعلام کردند که: ایران به کشورهای اروپایی تا ساعت 12:30 - بوقت گرینویچ- امروز (یکشنبه، 31 ژوئیه: 9 خرداد) فرصت داده که پیشنهاد خود برای حلّ نگرانی های برنامه هسته‌ای ایران را ارائه کند. فردای همان روز نیز «سخنگوی وزارت خارجه ایران» هشدار داد که اگر کشورهای اروپایی تا روز دوشنبه (اوّل اوت) پیشنهاد شان را اعلام نکنند، تعلیق فعّالیت های غنی سازی در «تأسیسات اتمی اصفهان» از بامداد همان روز از سر گرفته خواهد شد. 

شاید این عمل به هشدار رهبری معظّم انقلاب اسلامی بوده است که در دیدار با دانشجویان گفته بودند: «بنده گفتم که این روند عقب نشینی باید متوقّف و تبدیل شود به روند پیشروی و اوّلین قدمش هم باید در آن دولتی انجام بگیرد که این عقب نشینی در آن دولت انجام گرفت و همین کار هم شد.» (دیدار با دانشجویان یزد- 13/10/1386).

«حسن روحانی» با مشاهده استنکاف تروئیکا دوباره دست به کار می شود و در نامه ای برای وزرای خارجه سه کشور اروپایی می نویسد: «پس از این دوره طولانی مذاکرات و تمامی اقداماتی که برای اطمینان سازی انجام دادیم و انعطاف هایی که نشان دادیم، هیچ توجیهی وجود ندارد که از ارائه پیشنهادی که بتواند برای طرفین قابل قبول باشد؛ خود داری نمایید و در عوض چیزی را ارائه دهید که ما انتخاب دیگری جز رد کردن آن نداشته باشیم.» (تیرماه 1384 ه.ش). 

در مقابل موضع تروئیکا بدون هیچ تغییری برای «روحانی» کاملاً صریح و دردناک است: «مذاکره تنها می تواند براساس متن و مذاکرات پاریس باش؛. نصّی که آن جا هست را انجام می دهیم.».

نهایتاً در 14 مردادماه سه کشور اروپایی طرح خود را به طرف ایرانی ارسال می کنند، طرحی که در ازای امتیازاتی کوچک؛ همچنان خواستار تعلیق کامل و جامع فناوری هسته ای در ایران شد. بر اساس این طرح تروئیکا خواستار تعطیلی فعّالیت های هسته ای ایران، تعهّد به عدم خروج از «N.P.T» و تأمین سوخت هسته ای ایران از روسیه شده بود.


«محمّد البرادعی» (رئیس وقت «آژانس بین المللی انرژی اتمی») در کتاب خاطراتش از سه دوره ریاستش بر «آژانس اتمی» با عنوان: «عصر فریب: دیپلماسی هسته ای در عصر خیانت»، بخشی از این سرشکستگی سیاسی را اینچنین روایت می کند: «نه تنها پیشنهاد سه کشور اروپایی ناچیز بود، بلکه لحن توهین آمیزی داشت، تا جاییکه حتّی لحن متکبّرانه ای داشت. طرح تا جایی پیش رفت که قول داد، اروپایی ها دانشمندان ایرانی که در صورت تعلیق غنی سازی بیکار می شوند؛ را تحت پوشش قرار دهد.».

جالب اینکه خود «حسن روحانی» در نامه ای که به «البرادعی» در ارتباط با ردّ طرح تروئیکا ارسال می کند؛ چنین معترف می شود: «علیرغم همه تلاش های صادقانه و حدّاکثر انعطاف، پیشنهاد سه کشور اروپایی حقوق ایران برای توسعه صلح آمیز انرژی هسته ای را مورد توجّه قرار نمی دهد ... پیشنهاد در زمینه تقاضاها از ایران بسیار، معیّن و مشخّص؛ اما در مورد پیشنهادها به ایران، مضحک، کوتاه و نارساست. فقدان هرگونه تلاش برای ایجاد ظاهر متوازن، این پیشنهاد را به دستور استعماری "کاپیتولاسیون" شبیه می سازد. پیشنهاد یاد شده توهینی به تمام ملّت ایران است.» (مردادماه 1384 ه.ش).

در حقیقت «روحانی» در حال برچیدن میوه های تلخ و گزنده مدیریتش بر پرونده هسته ای کشور است.

بعد از این بازخوانی می توان فهمید ذوق اروپایی ها و آمریکایی ها از مذاکرات «سعدآباد» و ورند کلّی مدیریت اصلاح طلبان بر پرونده هسته ای، به چه دلیل است. آنها از این خوشحال بودند که ایران بدون گرفتن امتیاز یا سهم خاصّی بخش اعظم "کیک منافع" را در مذاکرات به طرف های اروپایی واگذار کرده بود.

«مارک لئونارد» (تحلیلگر انگلیسی)، در این زمینه می نویسد: «اروپاییان در مذاکرات خود به گونه نامعمولی، سختگیر و خواستار تعلیق غنی سازی یا ارجاع پرونده به «شورای امنیت» بودند. هدف دیپلماسی اروپا، کُند کردن برنامه هسته ای تهران به اندازه ای است که این کشور به مرحله بدون بازگشت فناوری هسته ای نرسد و تغییرات سیاسی منجر به روی کارآمدن دولتی شود که خواهان مذاکره با غرب باشد. دیپلماسی اروپایی تاکنون بسیار موفق بوده و توانسته ... ائتلاف دیپلماتیک جهانی علیه برنامه غنی سازی تهران ترتیب دهد.» («برنامه اتمی ایران و دیپلماسی اروپایی از نگاه یک مؤسّسه انگلیسی»- «خبرگزاری ایرنا»).

«آدام ارلی» (معاون وقت سخنگوی وزارت خارجه آمریکا) درباره مذاکرات «سعدآباد» بر خلاف اظهارات «روحانی» که روند دیپلماسی هسته ای خود را طرحی هوشمند برای جدا کردن اروپا از آمریکا می داند، می گوید: «وادار کردن ایران به انجام چنین کاری نتیجه یک تلاش چند جانبه بود که ما خواهان آن بودیم و به طور کامل در آن شرکت داشتیم.» («خبرگزاری ایرنا»- 30/7/1382). 

وی همچنین اظهار می دارد: «وزیران خارجه سه کشور اروپایی در مذاکرات خود در تهران هیچ امتیازی به ایران نداده اند.» («خبرگزاری ایرنا»- 2/8/1382).

«یوشکا فیشر» می گوید: «آلمان، فرانسه و انگلیس ضمن تلاش جهت گشودن راه بازگشت ایران به جامعه جهانی هیچ امتیازی به تهران نداده اند.» («خبرگزاری ایرنا»- 30/7/1382). همچنین روزنامه «فرانکفورتر آلگماینه» حول صدور «بیانیه سعدآباد» چنین گزارش می دهد: «ایران در مناقشه بر سر برنامه اتمی خود کوتاه آمد» («نهضت ملّی هسته ای در ایران»- «مجتبی زارعی»، «سیّدحسین حجازی»).

«جک استراو» در کتاب خاطراتش درباره دیالوگ مذاکرات «سعدآباد» می نویسد: «درباره بسیاری از مفاد پیش نویس‌ بیانیه توافق شده بود؛ فقط دشوارترین مسئله [تعلیق غنی سازی] کنار گذاشته شده بود. ایرانی ها امیدوار بودند که این ژیمناستیکِ کتبی که برای آن شهره عالمند، بتواند ترکی در دیوار سفتِ ما سه نفر ایجاد کند ...

این برنامه (دیدار وزرای خارجه تروئیکا با «محمّد خاتمی») با خوش بینی در جدول زمانی ساعت 10:30 صبح گنجانده شده بود. امّا 10:30 آمد و هنوز توافقی صورت نگرفته بود ... ناگهان دکتر «روحانی» اعلام کرد که وقتش است که همه برویم و رئیس جهمور را ببینیم. ما سه نفر به یکدیگر نگاه کردیم ... گفتم امّا چیزی وجود ندارد که به خاطرش دیدار کنیم.

«دومینیک» گفت برنامه های کاری ما در هواپیما و فرودگاه آماده است و «یوشکا» گفت ما خیلی خوشحال می شویم که به کارمان برسیم ... و همه از صندلی‌ها بلند شدیم. بهت و حیرت بر چهره ایرانی ها نشسته بود. ایرانی ها دور هم جمع شدند و شروع به تلفن زدن کردند (به تصوّر ما با مقامات ایرانی تماس می گرفتند). کمی پلیکیدیم، برای تنفّس به باغ زیبا [سعدآباد] رفتیم. در نهایت، به داخل دعوت شدیم. طفره رفتن های شفاهی جای خودش را به مذاکره جدّی و سخت داد؛ نتیجه، «بیانیه تهران» بود!» 

جالب اینکه «یوشکا فیشر» نیز در کتاب خاطراتش وقتی به مسئله «سعدآباد» می رسد، خاطره ای از آن روز یادآور می شود که شباهت بالایی به خاطره «استراو» دارد.


«استراو» : «در قطار بودم که «کمال خرّازی» زنگ زد... 
من به توالت رفتم و از آنجا گفتگو با وی را ادامه دادم. 
درخواست داشت که اجازه بدهیم حدود 10 سانتریفیوژ برای فعّالیت های تحقیقاتی در ایران کار کنند
 که 
تأکید کردم، اجازه فعّال کردن 1 دستگاه سانتریفیوژ را هم به ایران نمی دهیم.»

«استراو» در جای دیگری از خاطراتش می گوید: «در قطار بودم که «کمال خرّازی» (وزیر خارجه وقت ایران) زنگ زد و گفت می‌خواهد درباره موضوع هسته ای کشورش صحبت کند. به او گفتم گوشی را نگه دارد. من به توالت رفتم و از آنجا گفتگو با وی را ادامه دادم. درخواست داشت که اجازه بدهیم حدود 10 سانتریفیوژ برای فعّالیت های تحقیقاتی در ایران کار کنند که تأکید کردم، اجازه فعّال کردن 1 دستگاه سانتریفیوژ را هم به ایران نمی دهیم.» 

اکنون تصمیم با سنجه انصاف است؛ اینکه روند مدیریت غیرحرفه ای و همراه با ترس و لرز دولت «خاتمی» و مسئول ارشد پرونده یعنی «حسن روحانی» در چارچوب حفظ "منافع ملّی"، کارآمد بوده یا خیر؟ با این حال سخت است که باور کنیم این روند یک سیر سالم، حرفه ای و شجاعانه بوده باشد.

برگزاری «جشن هنر» مشایی با پول بیت‌المال/ میتینگ انتخاباتی سخیف و

برگزاری «جشن هنر» مشایی با پول بیت‌المال/ میتینگ انتخاباتی سخیف و توهین‌آمیز جریان نفوذی در دولت

رجانیوز: باور کردن مراسمی که دیشب با حضور مسئولان دولتی برگزار شد و حرف‌ها و اقداماتی که در آن گفته شد و رد و بدل شد، بسیار سخت است. نمی‌توان باور کرد دولتی که بر اساس گفتمان عدالت بر روی کار آمد و قرار بود آرمان‌های انقلاب اسلامی را که در دوران کارگزاران و اصلاحات غبار گرفته بودند، زنده کند، اکنون برای کسب رای در انتخابات آتی ریاست جمهوری، دست به نازل‌ترین و مضحک‌ترین اقدامات بزند و مراسمی را برگزار کند از ابتدا تا انتهای آن تنها دهن کجی به اکثر مردم ایران و باورهای اعتقادی آنان باشد. 

به گزارش رجانیوز، شب گذشته در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی مراسمی برگزار شد که فارغ از همه حواشی آن، نام «جشن هنر به سبک مهندس مشایی» را می‌توان بر روی آن گذاشت؛ جشنی که به نام تقدیر از هنرمندان برگزار شد و قرار بود محفلی برای یادبود هنرمندان و اهالی فرهنگ و هنر باشد اما رسما به میتینگ انتخاباتی اسفندیار رحیم مشایی تبدیل شد و سخنانی در آن مطرح شد که نه تنها ربطی به انقلاب اسلامی و گفتمان عدالت نداشت، بلکه صراحتا در تقابل با دین مبین اسلام و عقاید دینی ملت ایران بود. 
 
 
 
مشایی در این مراسم که پول بیت‌المال برگزار شده بود، بدون اینگه جایگاه خود را به لحاظ حقوقی برای حضور در این مراسم مشخص کند و اعلام کند که بر اساس کدام وظیفه سازمانی و حقوقی، سالن اصلی سران کشورهای اسلامی را در اختیار برگزاری یک جشن شخصی گذاشته و خود نیز به سخنرانی پرداخته، یک جشن هنر تمام عیار برای خودش ترتیب داده بود. می‌تینگ انتخاباتی دست راست رئیس‌جمهور نهایتا هم با سخنرانی پر از «بهار» مشایی به پایان رسید تا فرمانده جریان نفوذی در دولت غرق در توهم صدای دست زدن‌های جماعتی که در سالن بودند، شود و از هم اکنون خواب قبای ریاست جمهوری یا زمینه‌سازی برای باج‌گیری از نظام را ببیند. 
 
یکی از تاریک‌ترین نقاط این مراسم، سخنان مشایی در تایید اظهارات سخیف یکی از بازیگران بود که گفت «من اول ایرانی هستم، بعد مسلمان. ناراحتم چرا فیلم کوروش ساخته نشده است.» مشایی پس از این سخنان توهین آمیز و سیاه، پشت تریبون رفت و گفت: «اساتید گرانقدری همچون آقای... که پیش از من در اینجا صحبت کردند، سخنان مهمی بیان کردند که به نظر من تمام آن‌ها درس است.» 
 
مشایی البته مجددا نظریه‌های سخیف و بی‌پایه خود درباره تاریخ ایران و انسان و اسلام را تکرار کرده و به تفسیر و تبیین هویت فصول سال هم پرداخته است. فلسفه‌بافی درباره ماهیت بهار و تابستان و پاییز و زمستان بخش دیگری از سخنرانی انتخاباتی رئیس دبیرخانه جنبش عدم تعهد بود که مشخص نیست اساسا چه ارتباطی میان اینگونه اظهار فضل‌ها و مسئولیت حقوقی او وجود دارد: «پاییز و زمستان از خود اصالتی ندارند و تنها بهار و تابستان هستند که باقی‌اند و ما باید همیشه در فکر بهار باشیم. بهار جاودانه است؛ خزان و پاییز ماندگار نیست.» 
 
مشایی پا را فرا‌تر هم گذاشته و مدعی «خلقت انسان توسط انسان» در سال‌های آینده شده است: «انسان در صد سال آینده کارهایی را انجام خواهد که حتی به ذهن ما هم نمی‌رسد و یکی از این دست آورد‌ها ساختن انسان‌هایی همانند ما به دست بشر خواهد بود که دقیقا مانند انسان‌های طبیعی هستند و حس دارند و از درون همین انسان ما شاهد ظهور مهندسان و شاعران و هنرمندانی دیگر خواهیم بود. از خود پرسیدم چرا خدا به انسان و خلق او افتخار می‌کند و پس از اندیشه بسیار به این نتیجه رسیدم که خداوند به خلق موجودی فکر کرد و انجام داد که مثل هیچ کس نبود و مثل خودش بود در واقع خدا با خلقت انسان خدا آفرید. این حرف من نیست که باز بگویند که مشایی از این حرف‌ها زده است؛ این حرف مکاتب دینی ما است.» 
 
او سخنان شبه کفرآمیز خود را با جمله «بهار است، بهار است و بهار» به پایان رساند تا مشخص شود سناریوی تیم حاشیه‌ای دولت برای دامن زدن به منازعات و وارد کردن هزینه به نظام، یک برنامه کاملا هدایت شده و تنظیم شده است و «زنده‌باد بهار»‌های سه‌گانه رئیس‌جمهور در سخنرانی راهپیمایی ۲۲ بهمن هم در راستای پیاده‌سازی همین پروژه بوده است. 
 
جالب است که حامیان گفتمان انقلاب اسلامی بار‌ها و بار‌ها از زبان شخص رئیس‌جمهور شنیده‌اند که برگزاری اینچنین مراسم‌هایی با اهداف انتخاباتی و به منظور جمع کردن آرای یک قشر خاص، با شام دادن و جمع کردن آنان در یک سالن و جایزه دادن و دست و سوت و کف زدن، نه تنها ذلیل‌ترین و مذموم‌ترین روش برای یک تبلیغ انتخاباتی است، بلکه اساسا تاثیری هم ندارد و یگانه خروجی آن، حیف و میل کردن بیت‌المال برای جماعتی است که به هیچ عنوان دغدغه پیاده شدن دغدغه‌های ملت ایران را در حوزه فعالیت خود ندارند. 
 
 
 
باید از آقای احمدی‌نزاد پرسید که جمع کردن تعدادی بازیگر و خواننده در یک سالن – آن هم با وضعیت‌های ظاهری زننده و اظهارات توهین آمیز درباره عمیق‌ترین اعتقادات و باورهای ملت ایران – و هزینه از بیت‌المال برای اینکه چند ثانیه‌ای به افتخار سخنرانی اسفندیار مشایی کف و سوت بزنند، در کجای گفتمان عدالت محور سوم تیر می‌گنجد؟ مگر خود او نبود که این کار‌ها را بیهوده و سخیف می‌دانست و صداق در برابر مردم و همراهی با آنان را مسیر اصلی در کسب نظر و رای آنان می‌دانست؟ چه اتفاقی افتاده که محمود احمدی‌نژاد که زمانی به دنبال رسیدگی به وضعیت سرویس بهداشتی در فلان روستای دورافتاده در دور‌ترین مناطق محروم ایران بود، اکنون به جایی رسیده که برای بقا در قدرت، دست به دامان فلان دخترک بازیگر شده است؟ 
 
جشن مفتضح دیشب که با اندکی اغراق، یادآور جشن هنر در زمان پهلوی دوم بود، ادعای برخی از فعالان فرهنگی درباره مشکوک بودن نحوه انتخاب جوایز در جشنواره فیلم فجر امسال را هم تایید کرد و مشخص شد امثال «پگاه آهنگرانی» سیمرغ گرفتند تا بلکه به برنامه انتخاباتی تیم مشایی و احمدی‌نژاد روی خوش نشان بدهند و از پول بیت‌المال به آنان جایزه‌های ده‌ها میلیونی داده شد تا روی سِن بروند و «سبز باشید» تحویل آقای وزیر ارشاد و معاون سینمایی ایشان بدهند. جالب است که نمک خوردن و نمکدان شکستن این جماعت بار‌ها اثبات شده اما آقای رئیس‌جمهور هنوز نفهمیده است این گور که بالای سر آن گریه می‌کند، خالی است.

تبلیغات گسترده درخصوص تورهای مبتذل گردشگری همچنان ادامه دارد


همزمان با شروع فصل گرم سال و اوقات فراغت دانش آموزان تبلیغات گسترده ای در خصوص تورهای گردشگری به سواحل مدیترانه در سطح عمومی منتشر شده است. غافل از اینکه این تورها همان تورهای مبتذل آنتالیا است.


بر اساس اخبار رسیده ، آژانس های مسافرتی که بیش از جذب توریسم به کشور درپی اعزام تورهای ایرانی به خارج از کشور هستند در تبلیغات خود از عنوان تورهای گردشگری سواحل مدیترانه نام می برند. 
اما مسافران ایرانی که اغلب به صورت خانوادگی سفر کرده اند در هنگام ورود به مقصد ، متوجه اشتباه خود در انتخاب این تورها می شوند .


تصاویر منتشر شده از برخی تورهای سواحل مدیترانه گویای مشکلات خانواده های ایرانی در این سفرها است . موضوعی که می تواند تهدیدی برای بنیان خانواده ها محسوب شود . 
بجاست که مسئولین سازمان گردشگری با عنایت به وظیفه سازمانی نظارت بر تورهای گردشگری پاسخگوی انتظارات مردم باشند.


مسئولان گردشگری می بایست به این سوال پاسخ دهند که چه کسی مسئول حفظ سلامت اخلاقی و روانی مسافران این تورها است؟

حمله مسلحانه به منزل یک شهید+تصاویر

امنیت و آسایش کمترین حق خانواده شهدا
حمله مسلحانه به منزل یک شهید+تصاویر
در دی ماه سال 1389 منزل مسکونی اینجانب، شبانه مورد حمله مسلحانه قرار گرفت که علیرغم ارائه شکایت به ناجا و مراجع قضایی ولی متاسفانه هیج گونه اقدام عملی در برخورد با مجرمان صورت نگرفته و عدم رسیدگی قاطعانه به این موضوع باعث گردید مجرمان گستاخ تر شده و در تاریخ 27/2/91 این بار منزل فرزندم را مورد حمله مسلحانه شبانه قرار داده و روز بعد نیز به صورت مخفیانه برروی خودروی ایشان اسید پاشیدند.
اوایل اسفند سال 1389 منزل یکی از شهدای انقلاب اسلامی در شهرستان اندیمشک از توابع استان خوزستان مورد حمله مسلحانه عده ای ناشناس قرار گرفت. هرچند خانواده شهید این موضوع را با ناجا و مراجع ذیربط در جریان گذاشته بودند اما هیچ اقدام عملی از سوی ماموران نیروی انتظامی صورت نمی گیرد.

همسر شهید درویش عالی دریکوندی در مصاحبه با بولتن نیوز گفت: «در دی ماه سال 1389 منزل مسکونی اینجانب، شبانه مورد حمله مسلحانه قرار گرفت که علیرغم ارائه شکایت به ناجا و مراجع قضایی ولی متاسفانه هیج گونه اقدام عملی در برخورد با مجرمان صورت نگرفته و عدم رسیدگی قاطعانه به این موضوع باعث گردید مجرمان گستاخ تر شده و در تاریخ 27/2/91 این بار منزل فرزندم را مورد حمله مسلحانه شبانه قرار داده و روز بعد نیز به صورت مخفیانه برروی خودروی ایشان اسید پاشیدند.»
همسر این شهید بزرگوار در قسمت دیگری از صحبت هایشان گفتند: «لازم به ذکر است که فرزند اول و دوم من سالها در سپاه پاسداران شهرستان اندیمشک ، دزفول و ناحیه خوزستان مسئولیت داشته و خدمت نموده اند. شهید بزرگوار(همسرم) نیز در زمان حیاتش خدمات شایسته ای در جهت اهداف انقلاب انجام داده بود . در زمان جنگ نیز چهار نفر از خانواده ما در جبهه حضور داشته و ادای تکلیف می نمودند و بعضی مواقع همسر و دو فرزندم همزمان در جبهه حضور داشتند. در کل مجموعه عملکرد خانواده ما در مسیر اهداف انقلاب باعث گردیده،گروه های مخالف نظام کینه عمیقی نسبت به ما در دل داشته باشند بطوریکه در سال 1374طرح ترور فرزند دومم را طراحی نموده که با هوشیاری اداره اطلاعات شهرستان اندیمشک این موضوع کشف و با عاملان ، برخورد لازم صورت گرفت.»
این همسر شهید سستی و غفلت نیروی انتظامی را موجب این آزار و اذیت ها عنوان می کند و می گوید: «اینک سستی و غفلت نیرو های انتظامی و قوه قضاییه باعث شده این معاندان ،کینه دیرینه خود را ابراز داشته و اقدام به برخورد های تند و مسلحانه با اعضای خانواده ما نمایند.»
منوچهر دیانت فرزند شهید، با بیان اینکه ما نمی دانیم این افراد چه کسانی هستند و با چه نیت و خصومت شخصی خانواده ما را مورد آزار و اذیت قرار می دهند یادآور شدند: «اینکه این افراد چه کسانی هستند و با چه اهدافی اینگونه مزاحمت ها را ایجاد می کنند به عهده قوه قضاییه و نیروی انتظامی است در حالیکه هیچ اقدام عملی از سوی این مسئولین ذیربط در این باره انجام نگرفته است.»
منوچهر دیانت همچنین یادآور شد: «درخواست رسیدگی به موضوع به صورت کتبی همراه با اسناد برای بیش از 15 تن از مسئولین درجه اول نظام با پست سفارشی ارسال شده که قبض های آن موجود  می باشد ولی تاکنون هیچگونه اقدام عملی صورت نگرفته است و تنها چاره ما استمداد از مطبوعات و رسانه ها می باشد. استانداری محترم خوزستان، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، کمیسیون اصل نود مجلس، ریاست محترم جمهور و وزیر محترم کشور تعدادی از مسئولینی بودند که از آنها برای رسیدگی به این مشکل استمداد طلبیده بودیم»

رسید ثبت درخواست رسیدگی به موضوع از استاندارمحترم خوزستان که به صورت کتبی و حضوری صورت گرفته است 



رسید الکترونیکی ثبت درخواست رسیدگی از ریاست محترم مجلس 


رسید الکترونیکی ثبت درخواست رسیدگی ازکمیسیون اصل نود مجلس


رسید الکترونیکی ثبت درخواست رسیدگی از ریاست محترم جمهوری 



رسید الکترونیکی ثبت درخواست رسیدگی از وزیرمحترم کشور


در پایان لازم به ذکر است که شهید درویش عالی دریکوندی در سال 1316 در یکی از روستاهای استان لرستان دیده به جهان گشود. در سن چهار سالگی پدر خویش را ازدست می دهد. بدلیل وجود مشکلات فراوان در آن منطقه در سن شش سالگی به همراه مادر خویش به شهرستان اندیمشک مهاجرت می نماید 

در سال 1340 در راه آهن ناحیه لرستان استخدام شده و مراحل مختلف کاری را گام به گام با موفقیت طی نمود.همزمان با شروع انقلاب اسلامی در راهپیمایی هایی که بر علیه رژیم شاهنشاهی برگزار می گردید حضور فعال داشته و پس از انقلاب نیز در نهادهای انقلابی از جمله انجمن اسلامی راه آهن و حزب جمهوری فعالیت چشمگیر می نماید .

با شروع جنگ تحمیلی، ایشان که در آن زمان مسئولیت امور مسافرت ناحیه لرستان در اندیمشک را بر عهده داشت در جابجایی رزمندگان و بسیجیان و نیز انتقال تجهیزات و ادوات مورد نیاز جبهه جنوب نقش فعالی را ایفا می نماید و به همین دلیل از سوی سپاه پاسداران شهرستان اندیمشک به عنوان نماینده سپاه در راه آهن معرفی گردید . 

در طول جنگ تحمیلی ایشان اصرار داشت که تمامی فرزندان پسر خانواده پس از رسیدن به سن تکلیف و کسب حداقل توان لازم برای حمل اسلحه  به جبهه اعزام شوند و در این راستا سه تن از فرزندان ایشان در جبهه حضور فعال داشته و گاهی پیش می آمد که همزمان سه تن از خانواده ایشان همزمان در جبهه حضور داشتند.این شهید بزرگوار به حضور فرزندانش در جبهه قانع نشده و خود نیز برای ادای تکلیف به جبهه اعزام گردید.




سرانجام ایشان در چهارم آذر ماه سال 1365 در واقعه بمباران شهرستان اندیمشک که توسط 54 فروند هواپیمای رژیم بعث عراق به مدت یک ساعت و نیم به طول انجامید در حالیکه مشغول کمک رسانی به مجروحین و هدایت کردن مردم به سمت پناه گاه ها بود به فیض شهادت نائل گردید .

ناگفته های تکان دهنده ای از شاهین نجفی

پیام فضلی نژاد گفت:
ناگفته های تکان دهنده ای از شاهین نجفی
شاهین نجفی در دوره اصلاحات گروه های زیرزمینی موسیقی رپ را در رشت و تهران ترتیب می داد و در سال ۸۴ از ترس مجازات بدلیل ارتکاب جرائمی نظیر همجنس گرایی به آلمان گریخت.
پیام فضلی نژاد در گفت و گو با خبرگزاری دانشجو، درباره ماهیت و پیشینه شاهین نجفی خواننده هتاک به امام هادی (ع) گفت: «شاهین نجفی» خواننده و سازنده کلیپ موهن علیه امام هادی(ع) که از دوره اصلاحات به راه‌اندازی گروه‌های موسیقی زیرزمینی در رشت و تهران پرداخت، یک «همجنس‌باز» است که به سبب اشاعه فحشا و فساد با شکایت شاکیان خصوصی شامل چند خانواده، دو بار در ایران دستگیر شد و سال ۱۳۸۴ از ترس مجازات سنگین کیفری به آلمان گریخت.

نجفی به سرعت با پسمانده‌های گروهک‌های ترویستی مانند «سازمان فدائیان خلق» و «سازمان مجاهدین» پیوند خورد و با پیوستن به گروه «تپش ۲۰۱۲» در تجمعات این گروهک‌های تروریستی علیه ایران در شهرهای «استکهلم» در سوئد و «اسن» در آلمان حضور یافت و به اجرای کنسرت در میتینگ‌های منافقین پرداخت.

پژوهشگر موسسه کیهان افزود: در سال ۱۳۸۷ که سازمان‌های مارکسیستی- تروریستی برای گسترش فعالیت‌های خود در دانشگاه‌های ایران می‌کوشیدند، «شاهین نجفی» نیز به همکاری با آنان پرداخت و توسط چند دانشجو در داخل ایران قصد یارگیری برای تروریست‌ها را داشت، اما آن زمان روزنامه «کیهان» پشت صحنه این پروژه را فاش کرد و در ۸ مهرماه ۱۳۸۷ نوشت: «اخیراً برخی از وبلاگ های دانشجویی اپوزیسیون با گرایش مارکسیستی، بیانیه‌ای از یک گروه موسیقی با عنوان تپش ۲۰۱۲ منتشر کرده اند که در آن از راه اندازی کمپین یکصد هزار امضاء خبر می دهد.

وی با اشاره به ماهیت این گروه تصریح کرد: این گروه مبتذل خود را متشکل از تعدادی جوان ایرانی و آلمانی معرفی می کند... اعضای این گروه هدف خود از تشکیل چنین محفلی را تلاش برای جمع‌آوری امضا و ارائه آن در سالروز حقوق بشر (۱۰ دسامبر) به پارلمان اروپا در بروکسل اعلام کرده‌اند تا توجه مطبوعات و رسانه‌های بین‌المللی را به شرایط حاکم در ایران و به اصطلاح نارضایتی مردم جلب کند.»

فضلی نژاد با ارائه پیشنهادی به مسئولان قضایی کشور مبنی بر «درخواست بازداشت و استرداد نجفی توسط اینترپل» اظهار داشت: با توجه به سابقه این خواننده همجنس‌باز و اتهامات و جرائم وی که در حوزه سرزمینی ایران قبل از فرار واقع شده و توسط مراجع ذیصلاح قضایی کشور خودمان قابل رسیدگی کیفری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشد، پیشنهاد می کنم که با تدبیر دادستان محترم کل کشور درخواست بازداشت و استرداد شاهین نجفی به ایران از کانال پلیس اینترپل داده شود. این خواننده هتاک باید در ایران به دست عدالت سپرده شود و این یک مطالبه مردمی است.

عضو مرکز پژوهش های موسسه کیهان با بازخوانی پیشینه فعالیت‌های این خواننده هتاک ادامه داد: وقتی شامگاه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ آقای «حسین شریعتمداری» در برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دوم سیما از همکاری شهید «صانع ژاله» با روزنامه «کیهان» سخن گفت، رسانه‌های غربی چند ساعت را در شوک و بهت ناشی از این خبر به‌ سر بردند و فردای آن روز، جز واکنش‌های سراسیمه، کاری از دستشان ساخته نبود. اما، کمتر از ۱۵ ساعت پس از مصاحبه مدیرمسئول روزنامه «کیهان»، تلویزیون‌های فارسی‌زبان اپوزیسیون برانداز و رسانه‌های کردی‌زبان ضدانقلاب برنامه‌های عادی خود را برای پخش یک «خبر ویژه» قطع کردند و با نشان دادن تیزری تبلیغاتی از یک ویدئو کلیپ (نماهنگ) گفتند «سلطان رپ ایران علیه حسین شریعتمداری می‌خواند!» و برخی از سایت‌های خبری اروپایی نیز تیتر زدند: «ساخت موسیقی اعتراضی توسط یک همجنس‌گرای مشهور درباره مدیر کیهان».

وی ادامه داد: در همان هنگام، جریان رسانه‌ای «فتنه سبز ماسونی» در سایت‌های «فیس بوک»، «تویتر» و «یوتیوب» صفحات ویژه‌ای را ساختند تا «نماهنگ» این «همجنس‌باز مشهور و سلطان رپ ایران» را به صورت ویژه و در گسترده‌ترین سطح ممکن منتشر کنند. سرانجام شامگاه ۲۸ بهمن، تنها یک روز پس از گفتگوی ویژه تلویزیونی «حسین شریعتمداری»، نسخه کامل این نماهنگ در رسانه‌ها پخش شد.

فضلی نژاد اظهار داشت: نماهنگ «شهید سبز: صانع ژاله» با صدای «شاهین نجفی» که به «حسین شریعتمداری» به عنوان «پلیدترین انسان روی زمین» تقدیم شده است، تنها واکنش کارگزاران فتنه سبز به جدیدترین افتضاح و رسوایی سیاسی‌شان بود. ۴۸ ساعت پیش از انتشار سخنان مدیرمسئول «کیهان» درباره خدمات ارزشمند شهید «صانع ژاله» به جمهوری اسلامی و در حالی که کارشناسان امنیتی سرنخ‌های متعددی را از نقش محوری «گروهک تروریستی مجاهدین خلق» (منافقین) برای ترور وی به دست آورده بودند، رسانه‌های وابسته به مثلث سرویس‌های جاسوسی CIA و موساد و MI۶ پروژه «شهیدسازی» برای «سبزها» را کلید زدند. گرچه در ابتدا «رادیو فردا» حتی نام این «شهید جدید سبزها» را نمی‌دانست و به تعبیر آقای شریعتمداری خبر از «کشته شدن خانم ژاله صانعی به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی» می‌داد!

نویسنده کتاب «ارتش سری روشنفکران» درباره بهره‌برداری سازمان‌های اطلاعاتی از خوانندگان همجنس‌باز و پروژه های ایرانی آنان گفت: برای نمونه پروژه جدید «شهیدسازی» از «صانع ژاله» توسط «سرویس ارتباطات استراتژیک آمریکا» که ۲ وزارتخانه امور خارجه و دفاع با محوریت سازمان CIA آن را اداره می‌کنند، کلید خورد. این پروژه که هدفش مهندسی افکار عمومی از طریق «موسیقی اعتراضی- زیرزمینی» است، پیش از این در کودتاهای مخملی اروپای شرقی و مرکزی به اجرا درآمده بود و در هنگام قتل «ندا آقاسلطان» توسط گروه موسیقی «شاهین نجفی» اجرا شد.

فضلی نژاد همچنین با اشاره به حمایت آمریکا از این خواننده هتاک، خاطرنشان کرد: چندی پیش نیز «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه آمریکا دستور استمرار پروژه «جنبش رقص و دیپلماسی رپ» را در فرآیند «جنگ نرم» علیه ایران صادر کرد. بار گذشته نیز همین گروه فاسد وظیفه پیشبرد پروژه موسوم به «موسیقی ترور» را برعهده داشت و این‌بار نیز «شاهین نجفی» همجنس‌باز مشهور و شومن میتینگ‌های منافقین، به هتک حرمت معصومین و ائمه اطهار پرداخته است.

ماموریت دوگانه سیا برای آرش حجازی

گزارشی از یک نفوذی
مدیر این انتشارات پزشک جوانی به نام آرش حجازی بود که درجریان اغتشاشات فتنه سال 88 اولین کسی بود که بر سر ندا آقاسلطان حاضر شده و . . .
جنگ نرم علیرغم هزینه های زیادی که برای دولت امریکا در بر دارد هر سال بخش زیادی از بودجه کنگره این کشور را به خود اختصاص می دهد.
دولت امریکا که طی سالهای اخیر در برابر هرگونه حمله نظامی به ایران ناتوان مانده ، با صرف هزینه های هنگفت در عرصه جنگ نرم ، دایره تخریبی خود علیه ایران را در بخشهای مختلفی افزایش داده است .
به گزارش سرویس سیاسی صراط، در سالهای نه چندان دور و در زمان مسئولیت کاندولیزا رایس بر منصب وزارت خارجه امریکا بودجه ای به مبلغ 75 میلیون دلار برای براندازی جمهوری اسلامی در بخش فرهنگی به برخی از موسسات و ناشران ایرانی به منظور ترجمه برخی از آثار منحرف نویسندگان غربی برای تاثیر گذاری بر نسل جوان اختصاص یافت .

یکی از این موسسات منتخب انتشارات کاروان مترجم رسمی کتابهای پائولو کوئیلو به زبان فارسی بود که به ترویج عرفان های نوظهور و مخرب می پرداخت.

مدیر این انتشارات پزشک جوانی به نام آرش حجازی بود که درجریان اغتشاشات فتنه سال 88 اولین کسی بود که بر سر ندا آقاسلطان حاضر شده و به ظاهر سعی در نجات جان او داشت پس از این واقعه ، آرش حجازی طی مصاحبه ای با بی بی سی جریان حوادث را شرح داد و با بیان این جمله که شدیدا احساس خطر می کند اعلام کرد قصد بازگشت به ایران را ندارد.

«آرش حجازی» از جمله چهره‌هایی است که پس از قتل خانم آقاسلطان به عنوان شاهد این جنایت معرفی شد و با انجام مصاحبه‌های متعدد در قالب سناریوی طراحی ‌شده سعی در تحلیل! این رویداد و قتل مشکوک علیه روند انتخابات و نظام جمهوری اسلامی داشت.

نکته‌ی قابل تأمل درباره‌ی آرش حجازی حضور مشکوک وی در ایران در تاریخ 30 خرداد و سابقه‌ی او در انگلیس است. حجازی، دانشجوی یکی از دانشگاه‌های جنوب انگلستان است که چند روز قبل از مرگ ندا آقاسلطان (دو روز بعد از آغازدرگیری‌ها در تهران) وارد ایران شد و فردای قتل ندا آقاسلطان به سرعت به انگلستان بازگشت.

 در جریان قتل ندا آقاسلطان وی همان فردی است که در هنگام شلیک گلوله به ندا، در فاصله‌ی نزدیکی از او قرار داشت و همان‌گونه که در ویدئوی قتل خانم آقا‌سلطان نیز مشخص است، به ظاهر سعی می‌کرد به وی کمک کند.

با این حال چند ساعت پس از قتل آقاسلطان، فیلم این جنایت در رسانه‌های خبری دنیا پی در پی پخش شد تا این‌گونه رسانه‌های غربی همانند بی‌بی‌سی، نیویورک تایمز، دیلی تایمز و... «ندا آقا‌سلطان» را به عنوان سمبل اعتراض ایرانیان به نتایج انتخابات دهمین دوره‌ی ریاست جمهوری معرفی کنند و ...

 
پس از حضور آرش حجازی در انگلیس که با شانتاژ بی‌سابقه‌ی خبری رسانه‌های خارجی درباره‌ی قتل آقاسلطان همراه بود، بی‌بی‌سی گفت‌وگوی مفصلی از وی را با عنوان «پزشک ایرانی از ماجرای مرگ ندا می‌گوید» منتشر ساخت و حجازی بعد از اظهارات ضد و نقیض مدعی شد که به علت در میان گذاشتن اطلاعات در مورد قتل ندا سلطان، بازگشت دوباره‌ی او به ایران، بسیار مخاطره­آمیز خواهد بود.

حجازی که از ابتدای تأسیس انتشارات «کاروان» مدیریت آن را بر عهده داشته ‌است، بعد از فراگیر شدن شهرت پائولوکوئیلو به ترجمه‌ی آثار این نویسنده روی آورد و در همکاری با وزیر ارشاد وقت، جناب مهاجرانی با دعوت از این مبتذل­نویس برزیلی به ایران و گشت و گذار در نقاط مختلف کشورمان، خود را به عنوان ناشر اختصاصی آثار پائولو کوئیلو در ایران معرفی کرد.
 
مرکز انتشاراتی کاروان، با انتشار آثاری در حوزه‌ی ادبیات داستانی، آیین و اسطوره، ضمن پاس‌داشت «اباحیت»، نوعی از عرفان غیردینی را هم به مخاطبان خود معرفی و تبیین می‌کند. برخی آثار این مؤسسه مانند رمان‌های پائولو کوئیلو و به ویژه «کیمیاگر» و «11 دقیقه» به صراحت به عرفان سکولار نمی‌پردازند بلکه در قالب داستان، پیوند اباحه‌گری، خودبنیادی، عرفان منهای شریعت و همراه با ابتذال را ترویج می‌کنند. اما برخی آثار مانند «عطیه‌ی برتر: رساله درباره‌ی عشق»، «قاموس فرزانگی: گفتارهای کوتاه»، «کتاب راهنمای رزم‌آور نور» همگی از کوئیلو با ترجمه‌ی آرش حجازی متون و جملات قصاری از عرفان سکولار را ارایه می‌کنند.

نشر کاروان در اقدامی عجیب، متن کامل کتاب «11 دقیقه» اثر پائولو که در خصوص اعمال جنسی یک فاحشه است را ابتدا به صورت انگلیسی و سپس با ترجمه، روانه بازار کتاب کرد! تا پای‌بند نبودن خود را به مسایل اخلاقی در حوزه‌ی ادبیات، آشکارا اعلام نماید کما این‌که این لاقیدی قبلاً در چاپ دیگر آثار پائولو به اثبات رسیده‌ بود.

در پایان آنچه که به وضوح مشخص است رابطه عمیق و پیچیده ای بین این جریانات و بودجه کنگره امریکا برای عملیاتی کردن جنگ نرم علیه ایران است که یک افسر کاردان ناتوی فرهنگی علیه ملت ایران بعد از اتمام عملیات موفقیت برانگیزی همچون ترجمه آثار منحرف این بار به عنوان شاهد یک ماجرا برای وهن انگیزی علیه نظام به عنوان عامل سیا و دیگر سرویس های جاسوسی ماموریت خود را به خوبی انجام می دهد.

قذافی از جهنم تا جهنم؛ زوایای پنهان زندگی دیکتاتور صهیونیست + تص

قذافی از جهنم تا جهنم؛
مادر قذافی از یهودیان ساکن لیبی بوده و از آنجا که در آیین یهودیت و برخلاف آیین اسلام و مسیحیت نسب فرزند از مادر و نه پدر گرفته می‌شود، بنابراین در یهودی بودن قذافی تردید نیست، ولی درباره پدر وی اختلافاتی وجود دارد، عده‌ای او را فرزند یک خلبان فرانسوی یهودی می‌دانند.

"معمر محمد عبدالسلام ابو منیار القذافی" در سال 1942 میلادی در قبیله "قذاذفه" یکی از قبایل فقیر و نسبتاً کوچک جنوب لیبی و در یکی از روستاهای آن به نام "جهنم" از پدر و مادری بیانگرد و چوپان به دنیا آمد اگرچه اسنادی درباره یهودی بودن مادر وی وجود دارد و با توجه به اینکه یهودیت از طریق مادر انتقال می یابد، می توان معمر را یهودی دانست. درباره پدر واقعی وی اطلاعی در دست نیست و گفته می شود "محمد عبدالسلام" تنها سرپرستی معمر را به عهده گرفته و معمر در اصل، فرزند یکی از چوپانان روستای خود بوده که به مادر یهودی او علاقه داشته است.

معمر، هنگامی‌که بیش از 8 یا 9 سال نداشت، صحرا را ترک کرد تا با پسر عمویش در سِرت زندگی کند و تحصیلات مقدماتی خود را تا پیوستن به "مدرسه جنگ" در سبها در جنوب لیبی به پایان رساند.

قذافی در عنفوان جوانی

قذافی دوره کودکی خود یعنی دهه پنجاه و شصت را در کنار بسیاری از اهالی قبیله خود به جمع‌آوری تکه آهن پاره‌های برجای مانده از جنگ جهانی دوم در بیابان‌های اطراف و در کنار مادرش سپری کرد.


ازدواج قذافی

در جوانی با "فتحیه خالد" ازدواج کرد و پسر بزرگ او "محمد قذافی" حاصل ازدواج او با فتحیه بود، اما خیلی زود و هنگامی که به قدرت رسید، از او جدا شد تا در سال 1971 میلادی آن‌گونه که بر روی حلقه ازدواجش نیز حک شده بود با "صفیه فرکاش" از اهالی "البیضاء" ازدواج کند که در آن زمان پرستار یکی از بیمارستان‌های آن شهر بود.

صفیه فرکاش همسر دوم قذافی

فرزندان قذافی

حاصل ازدواج معمر قذافی با صفیه فرکاش 7 فرزند بود:

ادامه مطلب ...

اگر هشدار 14 سال پیش رهبر انقلاب جدی گرفته می‌شد، اکنون ما نفت دن

اگر هشدار 14 سال پیش رهبر انقلاب جدی گرفته می‌شد، اکنون ما نفت دنیا را تحریم می‌کردیم

وقتی سرمایه و دارایی یک کشور به ابزار فشار بیگانگان علیه آن کشور تبدیل شود، کار سخت می‌شود. اما واقعیت این است که ایران با وجود دارا بودن 14 و 17 درصد از ذخیره نفت و گاز جهان، همواره از همین ناحیه متضرر شده. درست به همین دلیل بود که از همان سال‏های 74 و 75 رهبر معظم انقلاب بحث "اقتصاد بدون نفت" را پیش کشیدند و در باب ضرورت برنامه‏ریزی برای آن سخن به میان آوردند.

به گزارش رجانیوز، رهبر انقلاب در فروردین سال 75 تصریح کردند: «من یک نگرانى مختصرى دارم - که مربوط به امروز هم نیست؛ سال‌هاست که این نگرانى را دارم - و آن این است که باید اقتصاد و ملت ایران از نفت جدا شود... ما باید کارى کنیم که ملت و دولت ایران، وابسته به نفت خود نباشند. چون متاسّفانه، امروز در دنیا نفت به سیاست‏هاى بین‏المللى، کمپانی‏ها و غارتگران بزرگ و جهان‎خوران و مستکبران وابسته است. در حقیقت، نفت در مشت آنهاست. هر گاه بخواهند، قیمتش را پایین مى‏آورند، تولید را کم یا زیاد دور مى‏کنند، یکى را از دور خارج یا وارد دورْ مى‏کنند! نفت مال ماست؛ اما سیاستش در دست دیگران است! چنین سرمایه‏اى مایه دردسر است.»

اگر چه ملی شدن صنعت نفت به مصدق نسبت داده می‏شود اما خود او اعتقادی دیگر دارد. مصدق در خاطرات خود به اظهار نظر یکی از مدیران ایرانی شرکت نفت اشاره می‏کند و می‏نویسد: «چند روز بعد از ملی شدن صنعت نفت، یکی از مدیران ایرانی و موثر شرکت نفت بریتانیا و ایران به من گفت اگر دولت توانست یک ماه مملکت را بدون عایدات نفت اداره کند و به کار ادامه دهد، آن وقت می‌توان گفت نفت را ملی کرده است.»

این روزها که تحریم نفت ایران به عنوان ابزاری علیه کشورمان از سوی ایالات متحده آمریکا دنبال می‏شود، شاید بیش از همیشه ضرورت توجه به مسئله "اقتصاد بدون نفت" جلب نظر کند. استفاده همیشگی ما از ذخایر در حالی است که پایان‏پذیری آنها همواره جزو هشدارهای جدی صاحب‏نظران بوده است.

رهبر انقلاب در این خصوص می‏فرمایند: «من یک وقت عرض مى‌کردم که اگر یک روز نفت منطقه خاورمیانه تمام شود - که ممکن هم هست چنان روزى پیش آید – دولت‎ها باید به فکر باشند. این که ما این قدر روى اقتصاد بدون نفت تکیه مى‌کنیم و اصرار داریم که هر چه ممکن است، درآمد کشور را از نفت به درآمدهاى دیگر ببریم، به همین خاطر است. امروز بعضى از کشورها - از جمله خود امریکا - نفت خودشان را استخراج نمى‌کنند؛ نفت وارد مى‌کنند، چون به این قیمتى که نفت را مى‌خرند، یعنى در واقع مفت! نفت صادرکنندگان این منطقه، با استخراج هر چه بیشتر و فروختن هر چه بیشتر به این ثَمن بَخس، بعد از گذشت چند سال تمام مى‌شود؛ ولى چاه‎هاى آنها هنوز نفت خواهد داشت. البته چاه‎هاى نفت امریکا، به برکت وفور چاه‎هاى نفت ما نیست – چاه‎هاى متوسّطى است - ولى به هر حال نفت هست.»

گاه حتی مالیاتی که کشورهای غربی از واردات نفت دریافت می‏کنند بالاتر از قیمت صادرات آن بوده است! رهبر معظم انقلاب به این مسئله نیز اشاره می‏کنند: «ما از چند طرف ضربه اقتصادى مى‌‌‌خوریم؛ از جهت نفت هم ضربه‌‌‌ى اقتصادى مى‌‌‌خوریم! نفت، ثروت ملت ایران و ثروت دولت است - که نماینده ملت است - اما درآمد دولت تولید کننده نفت، کمتر از درآمد دولتى است که کمپانی‎هاى نفتى آن، نفت ما را مى‌‌‌خرند و آن دولت از آنها مالیات مى‌‌‌گیرد! شما ببینید چه ظلم بزرگى در دنیا انجام مى‌‌‌گیرد و اتّفاق مى‌‌‌افتد! یعنى تجّار و کارخانه‌‌‌داران فلان کشور صنعتى که نفت را از خلیج فارس مى‌‌‌خرند و به آن جا مى‌‌‌برند، دولت از آنها مالیات مى‌‌‌گیرد - به خاطر نفتى که آنها مى‌‌‌خرند و وارد مى‌‌‌کنند - آن مالیاتى که او به خاطر این نفت مى‌‌‌گیرد، بیشتر از آن قیمتى است که دولت تولید کننده و صادر کننده نفت، به خاطر فروش نفتِ خودش مى‌‌‌گیرد! آیا این ظلم نیست؟! این ظلمى است که کشورهاى صنعتى مى‌‌‌کنند؛ اِعمال نفوذى است که مى‌‌‌کنند. این یک ضرر!»

این در حالی است که نفت می‏تواند متقابلا از سوی کشورهای دارای ذخایر نفتی به عنوان ابزار فشاری علیه غرب مورد استفاده قرار بگیرد؛ مسئله‏ای که به واسطه رویکردهای نادرست اتحادیه عرب هیچ‏گاه تا کنون حتی در سخت‏ترین شرایط و در حین جنگ با فلسطین هم مورد استفاده قرار نگرفته است.

این مسئله از جمله مسائلی بود که رهبر معظم انقلاب بارها به عنوان پیشنهاد به کشورهای عربی مطرح کردند. ایشان فرمودند: «امریکایی‎ها از گندم و از محصولات غذایى به عنوان سلاح استفاده کردند؛ در خیلى جاهاى دنیا هم مى‏کنند. چرا کشورهاى اسلامى و عربى این حق را نداشته باشند؟ یک ماه - فقط یک ماه - به‏صورت نمادین و سمبلیک، صادرات نفت را به همه کشورهایى که با اسرائیل روابط حسنه دارند، قطع کنند. امروز دنیا حرکت را - حرکت کارخانه‏ها - روشنایى و انرژى را - انرژى برق - و حرارت را، که سه عنصر اصلى زندگى‏اش است از نفت ما دارد. اگر نفت ما در اختیار آنها قرار نگیرد، حرکت کارخانجات، روشنایى و حرارت متوقّف خواهد شد. مگر این چیز کمى است؟ دولت‌هاى عرب به‏خاطر خودشان این کار را بکنند. یک ماه - نه این‏که دائم - به صورت نمادین به عنوان حمایت از ملت فلسطین این کار را بکنند، دنیا تکان مى‏خورد. این از کارهایى است که مى‏توانند بکنند.»

اکنون اما حاصل شرایط حاکم این شده است که کشورهای صاحب دارایی نفت به واسطه وابستگی‏شان به درآمد نفت بزرگ‏ترین متضرر نفت باشند. ناگزیر باشند دارایی‏های پایان‏پذیر خود که متعلق به نسل‏های آتی نیز هست را مدام به قیمتی که خودشان تعیین کننده آن نیستند، صادر کنند و در عین حال اهرم فشار تحریم را هم بالای سر خود ببینند.

رهبر انقلاب در مرداد ماه سال جاری و در دیدار با فعالان بخش‏های اقتصادی با دیگر بر این مهم تاکید کردند. ایشان رهنمودهایشان به دولت‏های گذشته در مورد "اقتصاد بدون نفت" را یادآوری کردند و از  کم‏توجهی آنان سخن به میان آوردند. رهبر انقلاب فرمودند: «یکى از بزرگ‎ترین بلیات اقتصاد ما، و نه فقط اقتصاد ما، بلکه بلیات عمومى کشور، وابستگى ما به درآمد نفت است. من چند سال قبل از این گفتم - البته آن وقت مسئولین دولتى از این حرف هیچ استقبال نکردند - ما باید به جایى برسیم که اگر یک روزى به خاطر قضایاى سیاسى، اقتضائات سیاسى، یا اقتضائات اقتصادى در دنیا، اراده کردیم که صادرات خودمان را مثلاً براى مدت 15 روز یا یک ماه متوقف کنیم، بتوانیم. شما ببینید این کار چه قدرت عظیمى را براى یک کشور تولید کننده‌ى نفت به وجود مى‌آورد که یک وقت اگر اراده کرد، بگوید آقا من از امروز تا 20 روز نفت صادر نمی‌کنم. ببینید چه حادثه‌اى در دنیا به وجود مى‌آید. امروز ما نمی‌توانیم این کار را بکنیم، چون به این درآمد احتیاج داریم. اگر یک روزى اقتصاد کشور از درآمد نفت و صادرات نفت بریده شود، این توان را ملت ایران و نظام اسلامى در ایران به دست خواهد آورد؛ که تأثیرگذارى‌اش در دنیا فوق‌العاده است. ما باید به اینجا برسیم. خب، این حمایت می‏خواهد؛ باید از صادرات حمایت بشود.»

اشاره رهبر معظم انقلاب به بیانات 14 سال پیش در نوروز سال 77 در جمع زائران و مجاوران حرم رضوی علیه السلام است. ایشان در آن سخنرانی تأکید کردند: «نفت، ذخیره همیشگى این ملت است و مى‌‌‌ماند. اولاً از آن براى ساخت زیربناهاى ماندگار و دیگر سرمایه‌‌‌هاى اساسى کشور استفاده مى‌‌‌شود. ثانیاً به وسیله قدرت نفت، ملت ایران مى‌‌‌تواند در صحنه سیاست بین‌‌‌المللى، ابراز قدرت کند. یک وقت اعلان کند که من مى‌‌‌خواهم نفتم را شش ماه نفروشم! همه دنیا را تحت تأثیر قرار مى‌‌‌دهد؛ همه سیاستها را تحت تأثیر قرار مى‌‌‌دهد. یا بگوید مى‌‌‌خواهم این قدر کم کنم، یا این قدر زیاد کنم! این در طول زمان انجام مى‌‌‌گیرد. پس از این طرف، ملت ایران ضرر مى‌‌‌کند، از آن طرف هم مسؤولین کشور، همین پول نفت را به خاطر نیاز کشور مى‌‌‌دهند و گندم وارد مى‌‌‌کنند! بعد وقتى که این گندم وارد مى‌‌‌شود، وقتى که آرد مى‌‌‌شود، نان مى‌‌‌شود و پا به سفره من و شما مى‌‌‌گذارد، آن جا ضایع مى‌‌‌شود! امروز ما آن مقدارى که از ضایعات نان ضرر مى‌‌‌بینیم از هیچ ضایعه مادّى‌‌‌اى ضرر نمى‌‌‌بینیم! یعنى همین نان خشکى که از خانه من و شما خارج مى‌‌‌شود - که به نظر ما هم هیچ نمى‌‌‌آید - معادل بخش عظیمى از قیمت گندم وارداتى ماست! این مطلب را دولتیها - مسؤولین - مى‌‌‌گویند؛ امناى من و شما مى‌‌‌گویند!»

جنس بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مرداد ماه سال جاری با فعالان بخش اقتصاد کشور و تأکید بر اینکه راهبرد "اقتصاد منهای نفت" را ایشان سال‌هاقبل بیان کرده اما توجهی به آن نشد، از جنس همان بیاناتی است که در مورد فساد بانکی اخیر عنوان کرده و تأکید فرمودند که 10 سال قبل در فرمان هشت ماده‌ای مبارزه با مفاسد اقتصادی این خطرات هشدار داده شد اما گوش شنوایی وجود نداشت.

در عین حال، ایران اسلامی طی سال‏های گذشته همواره با تحریم‏های مختلف امریکا و کشورهای غربی مواجه بوده و این تحریم‏ها نه تنها سد راه کشور نشده که همواره به رشد بیشتر هم انجامیده است. شاید اکنون وقت آن باشد تا بیش از پیش با برجسته کردن مسئله "اقتصاد بدون نفت" در جهت رفع وابستگی به این ذخیره کشور برآییم. چه آنکه این تحریم‏ها و ابن استقلال از نفت نیز در نهایت به نفع کشور خواهد بود.

رهبر انقلاب از افزایش صادرات غیرنفتی، ایجاد محیط مناسب کسب و کار و تولید ثروت از راه دانش به عنوان راهکارهایی برای کاهش اتکای به نفت یاد کردند. این در حالی است که در شرایط کنونی کشور و با بی‏ثباتی لجام‏گسخته بازار ارز، سرنوشت صادرات و تولید ملی با ابهام مواجه است. در واقع به جای آنکه به فکر ثبات سرمایه‏گذاری در کشور و توسعه صادرات باشیم، نوعی فضای بی‏اطمینانی را در میان صاحبان صنعت رواج دادیم. اجرایی شدن طرح هدفمند کردن یارانه‏ها و مشخص نبودن برنامه دولت برای افزایش قیمت‏ها، تورم آتی و ابزارهای حمایتی نیز به این بی‏اطمینانی دامن زده و سرمایه‏ها را به سوی بازار سکه و ارز سوق داده است. جالب آنکه تا پیش از این، چنین فضای آشفته‏ای با کاهش نرخ سود بانکی آن هم در شرایطی که میزان نقدینگی کشور به شدت افزایش یافته است، مواجه بود.

پرسشی که وجود دارد، این است که دولت در راستای دستور رهبر انقلاب و با توجه به شرایط بین‏المللی چه راهکاری برای حل و فصل این وضعیت آشفته تدارک دیده است؟ دولت تا کنون در راستای کاهش وابستگی بودجه به نفت چه کرده و برای ایجاد ثبات اقتصادی و سوق دادن سرمایه‏ها به سمت تولید چه مسیری را فراروی خود می‏بیند؟ با توجه به اینکه بی‏ثباتی بازار ماه‎هاست کشور را درگیر خود کرده و در سکه و ارز نیز بروز داشته آیا وقت آن نیست تا دولت‎مردان چاره‏ای جدی برای حل این مشکل بیاندیشند و دیگر راهکارهای کاهش وابستگی اقتصاد کشور به نفت را جدی‏تر از پیش در دستور کار قرار دهند؟ آیا دولت برای تولید ثروت از دانش و اساسا ارتباط میان مراکز دانشگاهی با صنعت که همواره جزو شعارهای جذب و ویترینی بوده است، برنامه و عزمی جدی دارد؟