اینجا دوباره کربلاست، قلب تهران!

عاشورا همان روزی بود که تمام ادعاهای مسلمانی گروهک سبز بر ملا شد. سوت و کف آشوبگران با گریه عزاداران هم زمان شده بود. مردم آتش گرفتن قرآنی را دیدند که طی چند ماه گذشته بر سر نیزه منافقان رفته بود، برای فریب خواص بی بصیرت و عوام ساده لوح!
محمد حسینزاده در وبلاگ «قمارباز» روایتی از محمد ذوقی یکی از شاهدان عینی واقعهی عاشورای 88 را چنین نقل میکند:
در مسجد دانشگاه تهران طبق رسم سالیان گذشته، مراسم عزا بر پا بود. مثل باقی هیئات، عده ای از صبح زود آمده بودیم نوکری کنیم، نوکری شاه مظلومان. آمده بودیم غذای ظهر عاشورای سینه زنان حسین را مهیا کنیم. ولی...، چه باید گفت؟ بگویم ای کاش نیامده بودیم؟! بگویم کاش مرده بودیم و آن روز را نمیدیدیم؟!
حدود ساعت 10 صبح بود که صدای شعار از خیابان 16 آذر به گوش می رسید. وقتی به خیابان آمدیم با جمعیتی حدود 20 نفر مواجهه شدیم که ترکیب و شکلشان در نگاه اول عجیب می آمد. عده ای زن و مرد که صورت هایشان را پوشانده بودند و حریمی را برای اختلاط خود قائل نبودند، علیه اسلام و انقلاب شعار میدادند. شعارها نسبت به شعارهای روزهای بعد از انتخابات بسیار ساختارشکنانهتر شده بود. حضور جمع چند نفرهی ما در خیابان باعث شوکه شدن آنها شد. گویا توقع داشتند و منتظر بودند همه در هیئات باشیم و آنها آزادانه سنگها را رها کنند.
اینکه آنها اینقدر وقیح شده بودند برایمان غیر منتظره بود؛ تا جایی که حاضر باشند نقاب از چهره براندازند و حرمت عاشورا را هم در هم بشکنند. شروع به تماس با دوستان و رفقا کردیم که از ماجرا و وضعیت شهر با خبر شویم. متوجه شدیم که در چند نقطهی دیگر شهر هم حرمت شکن ها حضور یافته اند. کم کم برایمان روشن شد که این حرکت، حرکتی است هماهنگ و برنامه ریزی شده. تعدادمان کم بود و آنها در حال شکستن و تخریب و فحاشی.
رفتیم به سمت مسجد دانشگاه تا بگوییم که کربلا درون مسجد نیست، در خیابان های اطراف است. اصرار از ما و امتناع از آنان، تا بالاخره متقاعد شدند که با جمعیت عزاداران به خیابان برویم. زمان می گذشت و حاج علی پناهیان منبرش تمام شد. حاج سعید حدادیان وسط روضهی روز عاشورا بود که بنا بر قرار قبلیمان - که اگر بنا شد برویم بگوییم تا اعلام کند - خبر را رساندیم و همان جا وسط روضه جمعیت عزادار از جا بن کن شدند تا برویم به جنگ یزیدیان.
حال و هوای ظهر عاشورا هیأت را کربلایی کرده بود. سعید حدادیان وسط مجلس شروع به صحبت کرد حالا که شما در مسجد نشستهاید و گریه می کنید در خیابان های اطراف چه دارد میگذرد. جمعیت هم آماده بود تا کاری از جنس کربلا کند.
وقتی جمعیت از درب قدس خارج شد، همه از این همه گستاخی و بی حرمتی حیران بودند. با جمعیت آشوبگر رو به رو شدیم. آن ها بعد از چند درگیری در بخشهای مختلفی از خیابان فرار را بر قرار ترجیح دادند. در چهارراه ولی عصر ناجا مخالف بود ما به سمت آشوبگرها برویم، چون آنها مسلح بودند. ولی جلوی مردم را نمی شد گرفت، مردم داشنتد کربلا را میدیدند و خون و خشم جلوی چشمشان را گرفته بود. آن روز روزی بود که حرب لمن حاربکم را باید نشان میدادند.
ظهر عاشورا مردم دلشان کربلا بود، لحظهای که علی اکبر به میدان می رفت را به یاد می آوردند و علی اصغر روی دست حسین دست و پا می زد و خم شدن قامت ارباب در کنار بدن پاره پاره سقا! آن وقت میدیدند که حرمت شکنان پرچم حضرت ابوالفضل (ع) را پاره پاره کرده اند و ایستگاههای صلواتی را به آتش کشیدهاند.
وضعیت خیابانها دگرگون بود. سطل های زباله همه در حال سوختن، برخی مغازه ها و بانک ها در حال سوختن، در وسط خیابانها سنگ ریزههای فراوان پخش کرده بودند تا جلوی حرکت ماشین ها و موتورها گرفته شود. وضعیت خیابانها نشان میداد که آشوبگرها به جنگ شهری آشنایی دارند و با برنامهریزی قبلی در خیابانها پخش شدهاند و جاگیری کردهاند. نردههای میانی خیابان کریمخان کنده شده بود و خیابانها به وسیله آنها مسدود. چند ماشین ناجا در آتش میسوختند و عدهای از پلیس به شدت آسیب دیده بودند.
توصیف صحنههایی که دیدیم و بعداً از دیگر بچه ها شنیدیم خیلی سخت است. از هتک حرمت تکیهها و بیرقهای امام حسین (ع) تا کتک خوردن بچه های نیروی انتظامی و حتی برهنه کردن آنها، سنگ پراکنی به عزاداران حسینی و جمعیتی که در حال اقامهی نماز جماعت بودند، همه و همه بچه ها را متلاشی کرده بود. خانمی چادری، در حالی که بچهاش را به بغل گرفته بود میدوید و آن نامردها به طرفش سنگ می زدند. گویی کم کم داشت روضه عصر عاشورا و مصیبت زنان حرم اهل بیت شروع می شد.
کافی بود پیراهن مشکی داشته باشی و یا اینکه چادر به سر داشته باشی. جرمت این است که عزادار حسینی و باید مورد ضرب و شتم آشوبگران قرار بگیری. انگار دوباره عاشورایی بر پا شده است و با حسین بودن، جرمی است که باید به خاطرش رنج بکشی! اما واقعیت این بود که رنجش هم شیرین بود و هم تلخ! شیرین از آن جهت که بگویی آقا جان به خاطر حب تو این چنین با ما میکنند و تلخ از آن جهت که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلایت فرا رسیده است و برای دفاع از حسین کاری نکرده ای!
کینه ای که آشوبگران در حملاتشان دیده می شد را در کتابهای خاطرات بچه های رزمنده از نحوه برخوردهای کومله دموکرات در کردستان خوانده بودیم. خیلی از بچه ها زخمی شدند و سر و دستشان شکست.
عاشورا همان روزی بود که تمام ادعاهای مسلمانی گروهک سبز بر ملا شد. سوت و کف آشوبگران با گریه عزاداران هم زمان شده بود. مردم آتش گرفتن قرآنی را دیدند که طی چند ماه گذشته بر سر نیزه منافقان رفته بود، برای فریب خواص بی بصیرت و عوام ساده لوح!
بعضاً برخی دیگر از هیئات هم به جمعمان می پیوستند. تازه خبر پیچیده بود که لشکر یزید به خاطر قتل حسین (ع) چه سوت و کفی به راه انداخته. هیأت ها می آمدند و با دیدن بیحرمتی ها هر کدام در گوشه ای شروع به روضه خوانی میکردند و بسته به موقعیتی که دیده بودند روضهای می خواندند. روضه حضرت رقیه (س)، حضرت زینب (س)، قتلگاه، علی اکبر (ع) و...
ساعت 4 بود که کم کم بچه ها برمی گشتند مسجد دانشگاه. عصر عاشورا غم سنگینی بر دل بچه ها نشسته بود. صحنهی برگشت بچه ها با سر و صورتی منهدم و دلی خونین! دست خودمان نبود دل همه کربلا بود و آماده روضه. همین موقع ها بود که حسین از زینب وداع کرد و به میدان رفت و چیزی نگذشت که یکی در خیمه ها گفت علیکن بالفرار. بچه ها وقتی جمع می شدند دیگر بی مداح و روضه، گریه می کردند. شب هر کسی جایی بود و میسوخت از صحنه هایی که دیده است. حالا بود که ذره ای از سنگینی غم دل حضرت زینب (س) برایمان ملموس بود. بچه ها آن شب حسینی شده بودند.
از همه برای ما سخت تر آن بود که چند روز بیشتر از این همه مصیبت نگذشت که آمدند تا همه چیز را قلب کنند! ابن زیادی پیدا بشود و بر منبر برود و حسین (ع) را خارجی بخواند! الله اکبر، شما که در عاشورا حرمتی نبود که نشکنید پس چطور شد که عزادار خداجو شدید! پس چه شده که این مردک، لشگر عمر سعد را عزادار معترض مینامد! پس چه شده که او این اواخر از نخست وزیری امام!!! به اشکال کردن به امام رسیده است! پس چه شده که او از در هم کوبیدن صهیونیستها به فالوده خوردن با آنها رسیده! گویی قرار است حسینیان در طول تاریخ مظلوم بمانند. عاشورا در تمام لحظه ها جاری است و کربلا به وسعت تمام زمین است.
مطالبه بند "میم"وصیت نامه حضرت امام خمینی (ر ه)
شما چه مجازاتی پیشنهاد میدهید؟
با ما همراه باشید و لوگوی ما را در وبلاگ خود قرار دهید
http://www.mohakemeh.com/