سربازی چون میثم تمار

ولایت سربازی چون میثم تمار می خواهد نه مختار که ...

سربازی چون میثم تمار

ولایت سربازی چون میثم تمار می خواهد نه مختار که ...

واکنش شدیداللحن پدر شهید احمدی‌روشن به اقدام اخیر هاشمی

پدر شهید مصطفی احمدی‌روشن گفت: کسانی که سد راه خانواده شهدا هستند، بیخود می کنند با خانواده شهدای هسته‌ای عکس و فیلم می‌گیرند؟
رحیم احمدی روشن در گفت‌وگو با  «خبرگزاری دانشجو» در خرم آباد، تصریح کرد: همان کسانی که بدون سلام و نام خدا به رهبر معظم انقلاب نامه می نویسند، امروز خانواده های شهدای هسته ای را دور خودشان جمع می کنند و با آنها عکس و فیلم می گیرند و می خواهند از خون شهدای هسته ای به نفع خودشان استفاده کنند.

وی افزود: اینها چرا باید این کارها را بکنند، در حالی که حتی یک پیام و پیغام کوچک برای خانواده شهدای هسته ای ندادند، چه حقی دارند که با خانواده شهدا عکس و فیلم می گیرند و مردم را ملعبه دست خودشان می کنند، باید خجالت بکشند از خون شهدای هسته ای، این ها دل ما را به درد می آورند.

پدر شهید مصطفی احمدی روشن بیان داشت: کسانی که یک قدم برای خانواده شهدا برنداشته اند و سد راه خانواده شهدا هستند بیخود می کنند با خانواده شهدای هسته ایی عکس و فیلم می گیرند این ها می خواستند مملکت ایران را با آن چراغ سبزی که به آمریکا و اسرائیل نشان دادند به آنها بفروشند و سیبل مقابلشان مقام معظم رهبری بود و می خواستند ایشان را از اریکه قدرت پایین بکشند که به لطف خدا و پشتیبانی این مردم موفق نشدند و از این به بعد هم موفق نمی شوند.

وی متذکر شد: اینها کسانی بودند که برای خانواده شهدای هسته ایی که ما باشیم یک پیامک ندادند، اما رهبر معظم انقلاب و زن و بچه اش به خانه ما آمدند و ما را به خانه خودشان دعوت کردند ولی یکی از آنها قدم از قدم برنداشتند برای عرض تسلیت نه به ما و نه به کسان دیگری پیامی بدهند متاسفانه آنها جامعه را برای خودشان باز می بینند و می خواهند خون شهدای هسته ای را به نفع خودشان مصادره کنند.

پدر شهید احمدی روشن خاطرنشان کرد: خط قرمز ما و شهید احمدی روشن رهبر معظم انقلاب است و اگر کسی بخواهد از این خط قرمز بگذرد با ما طرف است و پا روی خون شهدای ما گذاشته و باید پا روی خون ما هم بگذارد.

از علی دایی تا دایی علی

محمد رضا طلوع در وبلاگ گفتگوی دوستانه نوشت:

نوشته ای تأمل برانگیز و تکان دهنده از آقای ابوالفضل درخشنده :


خیلی بی معرفتیم!!!

-----------------------------------------------
توضیح ضروری:
قبل از آن که متهم به برخی انگ های نچسب شوم، لازم به توضیح است که حقیر نگارنده نیز معتقد به حفظ حرمت مادی و معنوی تمامی قهرمانان کشور عزیزمان می باشم.
علی دایی برای همه ایران دوست ها قابل احترام است، زیرا او آقای گل جهان شناخته شده است. هر چند که بابت هر گلی که زده است چند گل هم نزده! زیرا هر گل او با همکاری تیمی حاصل شده و هر گل او با سکه های طلا جبران شده است.

-------------------------------------------
علی دایی متولد 1348 است و دایی علی هم متولد .1348
دایی علی سال 1360 دندانه ای ناقابل به زیر هشت (8) تاریخ تولد شناسنامه اش اضافه کرد تا مجوز حضور در جبهه های جنگ تحمیلی را در سن 12 سالگی دریافت کند.
همزمان که علی دایی سرش را مقابل توپ قرار می داد برای اعتلای ورزش کشورش، دایی علی نیز برای حفظ سرحدات مرزی کشور سرش را مقابل توپ و خمپاره و... قرار می داد.
نتیجه این شد که علی دایی با بیش از 100 گل زده، شده آقای گل جهان، و دایی علی با شکار بیش از 100 تانک متجاوز عراقی شد جانباز و خانه نشین...
هم اکنون علی دایی به علت سهل انگاری و صدمات وارده در تصادف در بیمارستان بستری است و دایی علی هم به دلیل عارضه های شیمیایی و...
خبر بستری شدن علی دایی به عنوان قهرمان ملی در تمامی بخش های مختلف خبری (دقت بفرمایید تمام بخش های خبری نه بخش خبرهای ورزشی!) پخش شد! ولی خبر بستری شدن دایی علی را هیچ کس متوجه نشد!


همزمان با خبر تصادف علی دایی، سه نفر از رزمندگان دلاور لشکر علی ابن ابیطالب(ع) برای کمک رسانی به مردمشان جانشان را فدا کردند، ولی هیچکس این خبر را هم ندید!
رکورددار سنی جانبازان شهید شد، کسی نفهمید! زیرا متولیان فرهنگی از جمله صدا و سیما نخواستند بفهمند که علی دایی و امثال او مدیون جانفشانی دایی علی و امثال او هستند! شاید هم فهمیدند و نخواستند روحیه عشق و ایثار قدری فضای بهاری کشور را عطرآگین کند!
شاید می خواهند نسل جدید به جای آن که مانند دایی علی لنگ هزینه های درمانی اش در شب عید باشد، غصه ساعت رولکس چند ده میلیونی اش را بخورد!!!


برای علی دایی هلی کوپتر جهت انتقالش به خصوصی ترین و ایضاً بهترین بیمارستان تهران اعزام می شود و کل هزینه های سهل انگاری او را حضرات دست در کیسه بیت المال تقبل می کنند، ولی امثال دایی علی باید با همان امدادهای غیبی روزگار خود را سر کنند! هر چند که دیگر نه طلایی باقی مانده و نه فرشی و نه ...، تا غیب شود و هزینه های زندگی او تامین!!!
خیلی بی معرفتیم!!!
در هنگام تحویل سال 1391 از چند ساعت قبل تمامی شبکه های صدا و سیما حتی خواننده ها و هنر پیشه های دست چندم و فوتبالیست های از رده خارج شده را به برنامه خود آورده بودند ولی دریغ از...


براستی چه جریان فکری مانع از بروز و گسترش فرهنگ ناب عاشقی در کشور اسلامی ما گردید، آیا دشمن در نفوذ عوامل بدلی خود تا این حد موفق عمل کرده است که سراسر شبکه های تلویزیونی، رادیویی و رسانه ای ما را در اختیار گرفته و به هر مناسبت چهره هایی را در منظر دید نسل جوان کشورمان قرار می دهد که یا فوتبالیست است یا خواننده، یا هنرپیشه، و... چرا به جای الگو قرار دادن اینگونه افراد برای نسل جوان، نمی آییم شهدای زنده را مطرح کنیم؟!
چرا به جای قهرمان ملی خطاب کردن فلان فوتبالیست و معاف کردن او از خدمت سربازی، و دادن نشان افتخار و لیاقت به اینگونه افراد، نمی آییم به شهدای زنده بها بدهیم؟! چرا همگام با دشمن سعی در فراموش کردن فرهنگ عاشقان سفر کرده را داریم؟!
وقتی می آییم فلان خواننده و هنرپیشه مرد را که زیر ابرو برداشته است، و یا فلان هنرپیشه زن بزک کرده را که در جامعه به عنوان افراد فاسد الاخلاق شهرت یافته اند، برای نسل جوان چهره و الگو می کنیم، چه توقعی برای رعایت هنجارهای دینی و اخلاقی جامعه، توسط نسل جوان داریم؟!
وقتی می آییم فلان ورزشکار فاسدالاخلاق را الگوی جوانانمان قرار می دهیم که حتی در میادین ورزشی نیز بویی از جوانمردی نبرده است، از جوانانمان چه توقعی داریم؟!


وقتی می آییم ارزش خدمت به کشور و کسب افتخارات ملی را با سکه و ماشین برابر می دانیم، دیگر جایی برای عرق ملی و ارزش های والای مذهبی و اخلاقی باقی نمی ماند. و نتیجه آن می شود همان ورزشکاری که با نام مقدس ائمه سلام الله علیه، به موفقیت ورزشی رسیده است، اکنون برای تداوم افتخارآفرینی هایش ، ماشین و خانه و مادیات دنیوی طلب می کند! براستی کجا رفت آن فرهنگ عاشقی و آن زرنگی های عاشقانه؟!
کجا رفت آن فضای عشق و ایثار؟! کجا رفت رضای خدا در تمامی امورمان؟! کجا رفت سوز دعاهایمان؟! کجا رفتند خادمان بی ادعا؟! کجا رفت لحظه های ناب معاشقه؟!
براستی! اگر اکنون یکی، تنها یکی از آن سبکبالان عاشق از ما سؤال کند که: ما برای حفظ ناموس این کشور رفتیم، شما بعد از ما حتی به ناموس همسایه دیوار به دیوار خودتان هم رحم نکردید! چه پاسخی داریم؟!
تصور بفرمائید اگر این فرهنگی که الان حاکم شده است که هرکس در هر مقام و منصب، برای ادای وظیفه اش به کشور، درخواست مادیات دنیوی می کند، اگر در زمان دفاع مقدس نیز این اخلاق حاکم بود چه می شد؟ در زمانی که برای تهییج به اصطلاح قهرمانان کشتی، وعده تحویل خودرو در فرودگاه داده می شود! در زمانی که رکوردشکنی، جایزه اش خانه و ماشین و سایر مادیات می باشد! در زمانی که گل زدن در یک بازی فوتبال، مدال شجاعت و لیاقت و قهرمان ملی، ارمغان می آورد! اگر همین رویه در زمان دفاع مقدس حاکم بود، چه می شد؟! تصور بفرمایید:
پشت میدان مین رزمندگان زمینگیر شده اند، آیا وعده خودرو و خانه می تواند عاملی برای رفتن بر روی مین باشد؟! آیا با این انگیزه های مادی، می توان زرنگترین عشاق را داشته باشیم؟! یا برعکس در آن شرایط زرنگی ها هم رنگ عوض می کند و تبدیل به بزدلی می شود؟!
شما جناب مسئول فرهنگی! شما جناب مسئول سیاسی! شما متولیان امر! چه کردید که دشمن را در اجرای اهداف خود آنچنان گستاخ نموده اید که حماسه هشت سال جانفشانی عاشقان مرد را از یاد برده، و در پشت مرزهای کشورمان به رجزخوانی افتاده است.
بگذریم...
بیان غفلت ها و اشتباهات گذشته، به جز آنکه عرق شرم بر پیشانی وجدانهای بیدار بنشاند، کار دیگری انجام نمی دهد.
بیایید منبعد در هر کجا که هستیم، در هر پست و مقامی که هستیم، در هر وضعیتی که هستیم، با هر توان و امکاناتی که داریم؛ سعی کنیم دشمن از غفلت هایمان سوء استفاده نکند.
بیایید منبعد امکانات و مقدورات نظام اسلامی کشورمان را در جهت اهداف دشمن مورد استفاده قرار ندهیم.


بیایید مِن بعد بوی کباب واقعی را به کباب خوران بیت المال بچشانیم!
بیایید مِن بعد به جای چهره کردن هنرپیشه، خواننده، ورزشکار، و... شهدای زنده را به جامعه جوان و تشنه فرهنگ ناب عاشقی معرفی کنیم.
بیایید منبعد به جای اعطای نشان های پرزرق و برق دنیایی به افرادی که بویی از فرهنگ عشق و ایثار نبرده اند؛ نگاهی به شهدای زنده که در گوشه آسایشگاه ها یا کنج غربت، لحظه ها را برای رسیدن زمان وصال معشوق، سر می برند؛ اهداءکنیم.
بیایید منبعد حداقل قدرشناسان خوبی برای پاسداران نوامیسمان در هشت سال دفاع مقدس باشیم.
بیایید منبعد برای نسل جوان فعلی، بجای عشق های مجازی و منحرف دنیایی، عشق واقعی را تعریف و الگو قرار دهیم.
نگویید چگونه؟! درست به همان صورت که در این چند سال گذشته فرهنگ ناب عاشقی و عشق بازی سبکبالان عاشق را با فرهنگ مدگرایی، چهره پرستی هنرپیشگان، خوانندگان، و ورزشکاران معاوضه کردیم.
نگویید چگونه؟! درست همان گونه که در این چند سال گذشته، آن فضای پاک و زلال عاشقانه را اینگونه مسموم و زهرآلود کرده ایم.
نگویید چگونه؟! همانگونه که در این چند ساله، مداحان اهل بیت سلام الله علیه را خواننده کردیم!
اگر دقت کنیم، راه کار در عملکرد این چند ساله خودمان مستتر است! تنها به جای چهره نمودن برخی...، عاشقان حقیقی و شهدای زنده را جایگزین کنید. همه چیز خود به خود در مسیر الهی قرار می گیرد...
بیایید... بله! شما بیایید، آنها آمده اند. تنها یک یاعلی می خواهد تا عشق دگرباره آغاز شود. زیرا:
فرهنگ شهدا، فرهنگ ایثار و از خودگذشتگی است.
فرهنگ شهدا، فرهنگ خدمت به خلق خدا در بالاترین حد است.
فرهنگ شهدا، فرهنگ مبارزه با منفعت طلبی و خودخواهی های فردی است.
فرهنگ شهدا، فرهنگ عدالت علی(ع)، صبوری حسن(ع) شجاعت حسین(ع) و فریاد رسای زینب(س) است.
فرهنگ شهدا، فرهنگ مبارزه با هر فسادی، تحت هر عنوانی، و از سوی هر فردی می باشد.
فرهنگ شهدا...
جان کلام، بیائید از جبهه ها به همراه پیکر مطهر شهدا، فرهنگ ناب عاشقی آنان را به شهرها بیاوریم.


والسلام علی من اتبع الهدی

انگشتر عقیقی که ترمیم شد...

انگشتر عقیقی که ترمیم شد...



محمد رضا گفت: به علت علاقه‌ای که پدر در بین برادران به من دارد، اگر بیدارش کنم، دیگر نمی‌گذارد من برگردم. تا بیدار نشده برویم، من آثاری از خودم برایش گذاشتم.

« شهید محمدرضا خانه‌عنقا، انگشتر عقیقی داشت که سال‌ها مزین انگشتش بود. رکاب انگشتر در تمرینات نظامی ترک برداشته بود. محمدرضا وقتی در سال 1362 عازم جبهه بود، انگشتر را به مادرش سپرد و سفارش کرد که از آن خوب نگهداری کند تا پس از بازگشت تعمیرش کند. محمدرضا در عملیات خیبر مفقودالاثر شد و بعد از آن، این انگشتر مونس و همدم مادر بود تا اینکه شب سه‌شنبه پانزدهم فروردین1379 شهید با دو نفر از دوستانش را در خواب دیدم. دوستان خود را برای پذیرایی به منزل آورده بود و بعد از پذیرایی و گفت‌وگو با دوستانش، وقتی داشتند از منزل خارج می‌شدند، دوستان شهید به من اشاره کردند و گفتند: حالا که تا اینجا آمدیم لااقل پدرت را از خواب بیدار کن تا تو را ببیند. محمدرضا گفت: نه، به علت علاقه‌ای که ایشان در بین برادران به من دارد، اگر بیدارش کنم، دیگر نمی‌گذارد من برگردم. تا بیدار نشده برویم، من آثاری از خودم برایش گذاشتم.
بیدار که شدم، با کسی در مورد این خواب صحبت نکردم، اما دائم چشمم دنبال آثاری از شهید بود که به آن اشاره کرده بود. یک‌هفته بعد، هفتم محرم بود. زمانی که مادر شهید به سراغ انگشتر می‌رود، متوجه می‌شود که انگشتر از محل شکستگی به هم متصل شده! بلافاصله مرا خبر کرد و دیدم که انگشتر، کاملاً سالم است. »

(انگشتر اکنون در موزه شهدای تهران است.)

راوی: پدر شهید خانه عنقا