سربازی چون میثم تمار

ولایت سربازی چون میثم تمار می خواهد نه مختار که ...

سربازی چون میثم تمار

ولایت سربازی چون میثم تمار می خواهد نه مختار که ...

برگزاری «جشن هنر» مشایی با پول بیت‌المال/ میتینگ انتخاباتی سخیف و

برگزاری «جشن هنر» مشایی با پول بیت‌المال/ میتینگ انتخاباتی سخیف و توهین‌آمیز جریان نفوذی در دولت

رجانیوز: باور کردن مراسمی که دیشب با حضور مسئولان دولتی برگزار شد و حرف‌ها و اقداماتی که در آن گفته شد و رد و بدل شد، بسیار سخت است. نمی‌توان باور کرد دولتی که بر اساس گفتمان عدالت بر روی کار آمد و قرار بود آرمان‌های انقلاب اسلامی را که در دوران کارگزاران و اصلاحات غبار گرفته بودند، زنده کند، اکنون برای کسب رای در انتخابات آتی ریاست جمهوری، دست به نازل‌ترین و مضحک‌ترین اقدامات بزند و مراسمی را برگزار کند از ابتدا تا انتهای آن تنها دهن کجی به اکثر مردم ایران و باورهای اعتقادی آنان باشد. 

به گزارش رجانیوز، شب گذشته در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی مراسمی برگزار شد که فارغ از همه حواشی آن، نام «جشن هنر به سبک مهندس مشایی» را می‌توان بر روی آن گذاشت؛ جشنی که به نام تقدیر از هنرمندان برگزار شد و قرار بود محفلی برای یادبود هنرمندان و اهالی فرهنگ و هنر باشد اما رسما به میتینگ انتخاباتی اسفندیار رحیم مشایی تبدیل شد و سخنانی در آن مطرح شد که نه تنها ربطی به انقلاب اسلامی و گفتمان عدالت نداشت، بلکه صراحتا در تقابل با دین مبین اسلام و عقاید دینی ملت ایران بود. 
 
 
 
مشایی در این مراسم که پول بیت‌المال برگزار شده بود، بدون اینگه جایگاه خود را به لحاظ حقوقی برای حضور در این مراسم مشخص کند و اعلام کند که بر اساس کدام وظیفه سازمانی و حقوقی، سالن اصلی سران کشورهای اسلامی را در اختیار برگزاری یک جشن شخصی گذاشته و خود نیز به سخنرانی پرداخته، یک جشن هنر تمام عیار برای خودش ترتیب داده بود. می‌تینگ انتخاباتی دست راست رئیس‌جمهور نهایتا هم با سخنرانی پر از «بهار» مشایی به پایان رسید تا فرمانده جریان نفوذی در دولت غرق در توهم صدای دست زدن‌های جماعتی که در سالن بودند، شود و از هم اکنون خواب قبای ریاست جمهوری یا زمینه‌سازی برای باج‌گیری از نظام را ببیند. 
 
یکی از تاریک‌ترین نقاط این مراسم، سخنان مشایی در تایید اظهارات سخیف یکی از بازیگران بود که گفت «من اول ایرانی هستم، بعد مسلمان. ناراحتم چرا فیلم کوروش ساخته نشده است.» مشایی پس از این سخنان توهین آمیز و سیاه، پشت تریبون رفت و گفت: «اساتید گرانقدری همچون آقای... که پیش از من در اینجا صحبت کردند، سخنان مهمی بیان کردند که به نظر من تمام آن‌ها درس است.» 
 
مشایی البته مجددا نظریه‌های سخیف و بی‌پایه خود درباره تاریخ ایران و انسان و اسلام را تکرار کرده و به تفسیر و تبیین هویت فصول سال هم پرداخته است. فلسفه‌بافی درباره ماهیت بهار و تابستان و پاییز و زمستان بخش دیگری از سخنرانی انتخاباتی رئیس دبیرخانه جنبش عدم تعهد بود که مشخص نیست اساسا چه ارتباطی میان اینگونه اظهار فضل‌ها و مسئولیت حقوقی او وجود دارد: «پاییز و زمستان از خود اصالتی ندارند و تنها بهار و تابستان هستند که باقی‌اند و ما باید همیشه در فکر بهار باشیم. بهار جاودانه است؛ خزان و پاییز ماندگار نیست.» 
 
مشایی پا را فرا‌تر هم گذاشته و مدعی «خلقت انسان توسط انسان» در سال‌های آینده شده است: «انسان در صد سال آینده کارهایی را انجام خواهد که حتی به ذهن ما هم نمی‌رسد و یکی از این دست آورد‌ها ساختن انسان‌هایی همانند ما به دست بشر خواهد بود که دقیقا مانند انسان‌های طبیعی هستند و حس دارند و از درون همین انسان ما شاهد ظهور مهندسان و شاعران و هنرمندانی دیگر خواهیم بود. از خود پرسیدم چرا خدا به انسان و خلق او افتخار می‌کند و پس از اندیشه بسیار به این نتیجه رسیدم که خداوند به خلق موجودی فکر کرد و انجام داد که مثل هیچ کس نبود و مثل خودش بود در واقع خدا با خلقت انسان خدا آفرید. این حرف من نیست که باز بگویند که مشایی از این حرف‌ها زده است؛ این حرف مکاتب دینی ما است.» 
 
او سخنان شبه کفرآمیز خود را با جمله «بهار است، بهار است و بهار» به پایان رساند تا مشخص شود سناریوی تیم حاشیه‌ای دولت برای دامن زدن به منازعات و وارد کردن هزینه به نظام، یک برنامه کاملا هدایت شده و تنظیم شده است و «زنده‌باد بهار»‌های سه‌گانه رئیس‌جمهور در سخنرانی راهپیمایی ۲۲ بهمن هم در راستای پیاده‌سازی همین پروژه بوده است. 
 
جالب است که حامیان گفتمان انقلاب اسلامی بار‌ها و بار‌ها از زبان شخص رئیس‌جمهور شنیده‌اند که برگزاری اینچنین مراسم‌هایی با اهداف انتخاباتی و به منظور جمع کردن آرای یک قشر خاص، با شام دادن و جمع کردن آنان در یک سالن و جایزه دادن و دست و سوت و کف زدن، نه تنها ذلیل‌ترین و مذموم‌ترین روش برای یک تبلیغ انتخاباتی است، بلکه اساسا تاثیری هم ندارد و یگانه خروجی آن، حیف و میل کردن بیت‌المال برای جماعتی است که به هیچ عنوان دغدغه پیاده شدن دغدغه‌های ملت ایران را در حوزه فعالیت خود ندارند. 
 
 
 
باید از آقای احمدی‌نزاد پرسید که جمع کردن تعدادی بازیگر و خواننده در یک سالن – آن هم با وضعیت‌های ظاهری زننده و اظهارات توهین آمیز درباره عمیق‌ترین اعتقادات و باورهای ملت ایران – و هزینه از بیت‌المال برای اینکه چند ثانیه‌ای به افتخار سخنرانی اسفندیار مشایی کف و سوت بزنند، در کجای گفتمان عدالت محور سوم تیر می‌گنجد؟ مگر خود او نبود که این کار‌ها را بیهوده و سخیف می‌دانست و صداق در برابر مردم و همراهی با آنان را مسیر اصلی در کسب نظر و رای آنان می‌دانست؟ چه اتفاقی افتاده که محمود احمدی‌نژاد که زمانی به دنبال رسیدگی به وضعیت سرویس بهداشتی در فلان روستای دورافتاده در دور‌ترین مناطق محروم ایران بود، اکنون به جایی رسیده که برای بقا در قدرت، دست به دامان فلان دخترک بازیگر شده است؟ 
 
جشن مفتضح دیشب که با اندکی اغراق، یادآور جشن هنر در زمان پهلوی دوم بود، ادعای برخی از فعالان فرهنگی درباره مشکوک بودن نحوه انتخاب جوایز در جشنواره فیلم فجر امسال را هم تایید کرد و مشخص شد امثال «پگاه آهنگرانی» سیمرغ گرفتند تا بلکه به برنامه انتخاباتی تیم مشایی و احمدی‌نژاد روی خوش نشان بدهند و از پول بیت‌المال به آنان جایزه‌های ده‌ها میلیونی داده شد تا روی سِن بروند و «سبز باشید» تحویل آقای وزیر ارشاد و معاون سینمایی ایشان بدهند. جالب است که نمک خوردن و نمکدان شکستن این جماعت بار‌ها اثبات شده اما آقای رئیس‌جمهور هنوز نفهمیده است این گور که بالای سر آن گریه می‌کند، خالی است.

خلبانی که 4200 بار شهید شد + عکس

15 اسفند؛ سالگرد آسمانی شدن شهید ابراهیم فخرایی/
سرهنگ خلبان محمدعلی سرباز این موضوع را خوب می‌داند همین است که تاکید دارد «یکی باید برود در میدان نبرد و خمپاره بریزد روی سرش تا اگر یکی گفت «6روز جبهه بودم» در جواب نگوید «همه‌اش شییییش روز!» از میان حرف‌های امثال اوست که می‌شود فهمید این شش روز شصت سال بوده؛ «پروازهای جنگی ما هر کدام ده دقیقه بود.
سرهنگ خلبان شهید ابراهیم فخرایی، افسری رشید از خطه ی خراسان بود که متاسفانه آن گونه که شاید مورد تجلیل و تکریم قرار نگرفته است. برادر ویٰ جواد فخرایی نیز در لباس پاسداری از انقلاب اسلامی شربت شهادت پوشید. شهید ابراهیم فخرایی 15به تاریخ 15 اسفند 1365 در عملیات کربلای 5 بال در بال ملائک گشود.  خاطره رشادت ایشان برای رهاندن یگان‌هایی از  محاصره دشمن زبانزد سردارانی پیشکسوت دفاع مقدس است. وی در سال های نخستین جنگ، افتخار همرکابی با شهید علی اکبر شیرودی را داشت.
تا همین 30 سال پیش می‌توانستی اطراف میدان سعدآباد مشهد پیدایش کنی اما حالا برای دیدنش باید بروی قطعه 26بهشت‌زهرای تهران. مسعود، پسر حالا28ساله‌اش می‌گوید «اینکه بابا اینجاست از کوچکی دنیاست! روبهروی شهید صیاد شیرازی، کنار شهید آوینی و شهدای نیروی هوایی؛ دوستان قدیمی دوباره دور هم جمع شده‌اند.»

حجت‌ا... بود به وقت اردیبهشت 1335 اما توی شناسنامه شد ابراهیم چهارمین پسر خانواده حاج‌یوسف فخرایی.

کودکی‌اش به شیطنت‌های بچگی گذشت و نوجوانی‌اش به کشتی. جوان که شد هوای پریدن کرد؛ آمد چهارزانو نشست روبروی چای خوردن عصرانه حاج‌یوسف. بریده روزنامه کیهان را گذاشت پیش پدر و گفت: با اجازه شما می‌خوام به نظام بروم! 

نگذاشت پدر حرف سربازی را پیش بکشد؛ 

«نه! می‌خوام به هوانیروز برم... می‌خوام خلبان بشم!».
* می‌خوای سوار هواپیما بشی!؟
*هواپیما نه! ... هلی‌کوپتر! ... هلی‌کوپتر جنگی!


با دست در هوا ویراژ داد. پدر لبخندی زد که «پس توی آسمان هم می‌خوای کشتی بگیری!؟» سر پرشوری دارد و زندگی هم دست می‌گذارد روی او تا اگر سال‌ها بعد ابراهیم فخرایی را از خلبانان کشورمان سراغ گرفتید، شما را به آدمی نترس برسانند، ببردندتان به‌جانب کسی که بیش از هزارساعت پرواز جنگی دارد با یک مدال بزرگ روی سینه‌اش؛ مدال شهادت.

ادامه مطلب ...